خانما سلام من شوهرم خیلی مرد خوبی بود از هر لحاظ ولی شنیدیدمیگن زندگی یکی کن فیکون شد دقیقا زندگی من همونطور شد بهم خیانت کرد و بعد یه ماه پشیمون شد افتاد ب گریه و جبران و این حرفا
بعد اون روز ب روز حتی از سابق هم بهتر شد ولی معتاد شد ولی بازم مهربونه اونطوری نیس،،حالا من هرطوری بود شرایط نداشتم یا بخاطر بچه یا هرچیزی بخشیدمش ،،،ولی چون تو یه جای کوچیک زندگی میکنیم خیانت رو همه فهمیدن البته خودم فهمیدم ،،حالا با یه خانومی بحثم شد بهم گفت برو با اون شوهر خیانت کارت واین باعث شده دیگ حسی ب ادامه زندگیم نداشته باشم انگار خورد شدم و غروری ندارم شما بگید چکار کنم
به نظرم به حرف اون خانم یا هیچ کس دیگه اصلا اهمیت نده درباره زندگیت هم ماها اطلاعات کاملی نداریم حتی اگرم داشته باشیم بازم جای شما نیستیم که بگیم دقیقا چه کار کن ولی بشین به دور از احساس عاقلانه فکر کن ببین چی به صلاحته با توجه به خانوادهت بچهت و جامعهای که توش زندگی میکنیو... اونوقت اگه تصمیم به موندن گرفتی همه چیز رو فراموش کن تا زندگیت به قول خودت آشوب نشه ولی محتاط باش و حواست جمع باشه البته نه اینکه شکاک بشی و با یه مشاور خبره کمکش کن ترک کنه به نظرم این زندگی ظرفیت از نو ساخته شدن رو داره