امروز قرار بود بریم خونه ی مامانم اینا نهار
شوهرم سرکار بود ،گفته بود تا ساعت دوازده برمیگردم که بریم
دوازده شد ،زنگ زدم ،برنداشت ،چن بار زنگ زدم چند بار پیام دادم،اخرش اومد دیدم گذاشته رو بیصدا
خلاصه نهار نتونستیم بریم ،ساعت دو اومده بود
گفت آماده شو بریم شام ،راه افتادیم من تو راه عصبانی شدم ،گفتم مامانم نهار دعوت کرده بود ...
خلاصه برگشتیم
رسیدیم خونه دیدم همکار خانموش داره زنگ میزنم ،خونه نبود خودش
اومد گفتم چرا زنگ زده ؟گفت هیچی
بعدش که خودش زنگ زد ،به همکارش پرسیدم چی میگفت گفت به تو ربطی نداره،کلی بحث کردیم
من بهش گفتم تو داری خیانت میکنی ،انقد گفتم که آخرش بلند شد بهم سیلی زد ....
خیلی حالم بده ،بگین تقصیر کی بود