2777
2789
عنوان

سوتی های دوران عقد

1461 بازدید | 27 پست

سلام شبتون بخیر تنهام همسرم نیست داشتم به خاطراتم فکر میکردم یهو یاد یه خاطره یا بهتر بگم سوتی افتادم خندم گرفت گفتم بگم شما هم بگید از سوتی هاتون دور هم یه کم بخندیم روحمون شاد شه


یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خونه مادر شوهرم بودم هفته پیش بعد مهمون داشت از شهرستان بعد ما خیلی صمیمی ایم یهو عین تنه بدون قصد خوردم به شونش برگشت گف خانممم مواظب باش حواست کجاست گفتم خانمم شما مراقب شونت باش😂 بعد همه خندیدیم کلا شوخی میکنیم 

ی بار دیگم دوست بودم با شوهرم قرار بود برم خونشون مامانش نبود منم تو راه بودم آقا تا رسیدم دم راهرو مامانشو دیدم نگو زود آمده بود اونجا شد اولین دیدار من و مریم جون😂😀

هیچوقت ندیدمت کوچولوی من!اما وقتی رفتی یه تیکه از قلبمو با خودت بردی...🥀

من از سوتی افتضاح هفته پیشم نگم که یعنی بهش فکر میکنم نمیدونم بخندم یا گریه منوشوهرم تو عقدیم در اتاق خواب خونش رو به حیاط باز میشه جدا زندگی میکنه بعد پدرشوهرم اومده بود تو حیاط ساعت۲شب !!!!!نمیدونم خواب نداره اقا پنجره هم یه ذره باز بوده ماهم داشتم از اون کارا میکردیم منم سلطان صداهای عجیب غریب در اوردنم اینم شنیده بود 😑😑😂الان روم نمیشه باهاش چشم تو چشم بشم

تو دوران عقد همسرم یه ماموریت ۵۰ روزه رفته بودن تایمی که برمیگشتن نصف شب بود و نمیشد برم استقبالش و ببینمش و خانوادم راضی نمیشدن که شب بمونم خونه نامزدم خلاصه من فرداش ساعت ۹ صبح در خونه شون بودم همسرجان که کوه یخ هستن جلو پدر مادرشون یه سلام خشک خالی و یه دست دادن فقط پدر همسرم بعد صبحونه رفتن بیرون و مادرشونم که خانم فهمیده ای هستن یه سینی بهم دادن گفتن برو با همسرت تو اتاق چای و شیرینی بخور منم رفتم تو اتاق دیدم صدای آب میاد  همسر حموم بودن تا در ردم یهو عین ببر گرسنه حمله کرد منو برد حموم همین تا خواستیم یه بوسی چیزی کنیم خواهر زاده و برادر زاده بود که ریخت تو اتاق هی عمو دایی زن دایی زن عمو کجایین همسرم گفت من حموم الان میام بیرون زن عموتون نمیدونم کجاست  شما برید بیرون من میام تا اینا رفتن بیرون منم رفتم بیرون تو اتاق نشستم باز یکیش اومد داخل گفت اععع زن دایی اینجایی الان که نبودی گفتم تازه اومدم گفت نههه من پشت در اتاق بودم شما نبودی رفت بهشون گفت زن دایی داخل بوده تا آخر روز هرکی اومد بهشون قضیه رو با آب و تاب گفت همه هم دوهزار یشون افتاد من تو حموم بودم آش نخورده و دهن سوخته 

من‌مجردم فقط یه توصیه دارم لطفا تو دوران عقد جلو ملت تو حلق هم نرید و تو یه بشقاب غذا نخورید و لو ...

اگه دلمم میخواست یه شوهر تلخ و سردی دارم اصلا اهل این‌چیزها نبود آرزو به دلم موند جلوی بقیه بهم توجه کنه کلا انگار روح هستم براش جلو بقیه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز