امروز از مدرسه اومد خونه مادرشوهرم بودیم گفت پول بده برم لواشک بخرم گفتم پول امروزت رو بردی مدرسه دیگه نمیدم گفت از مادر میگیرم گفت نباید بگیری
کلاس دومه
یهو شروع کرد با مشت به قفسه سینم زد کنارش زدم بلند شدم رفتم اونطرف
دیگه هرچی از مدرسه حرف زد جوابش ندادم
گفت خبببببب ببخشید گفتم برو اونطرف رفت تو اتاق در کوبید منم رفتم تو اتاق دعوامون شد همونجا ولش کردم اومدم خونه خودم
از ظهر دارم گریه میکنم دلم اروم نمیشه خیلی دلم ازش شکسته اصلا توقع نداشتم فکر میکردم بچه مودبی تربیت کردم باباش اوردش خونه
بهش گفتم تا حالا بابات چندبار روی من دست بلند کرده یا چندبار جایی باهم بحث کردیم که تو امروز اینطوری کردی
😭😭😭😭😭