من بخاطر فوت برادر مادرشوهرم یه سال زودتر از عروسیم بخاطر دوری راه و چون اجازه ندادن تا سالگردش عروسی بگیریم مجبور شدم با همسرم زندگی کنم تا سال بعد عروسی بگیریم دیروز خونه مادرشوهرم بودم بعد کلی ظرف شستن و جارو برقی کشیدن و اینا یه دیقه نشستم میگه عروس وظیفه داره کار کنه منم حرصم گرفت گفتم هنوز یه عروسی برام نرگفتین عروستو نیاوردی ک اینقد توقع داری اونم گفت فعلا ک خونه نامزدت زندگی میکنی چ فرقی نداره خیلی ناراحت شدم حالا خوبه میدونه بخاطر برادرش یکسال تمام از تمام شادیام گذشتم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
خدایا خودت میدونی که من همیشه به مادرم احترام گذاشتم تاجایی که تونستم هواشو داشتم بیشتر از همه غمشو خوردم اما اون جای مهربونی از دهنش سم مار بیرون میریزه . حتی داداشمو که این همه مادرمون حقیر میکنه رو بیشتر از من دوسش داره . اینا حرفای یه بچه نوجوان نیست . حرفای یه زن ۳۰ ساله ست که خودش بچه داره. خدایا خودت کاری کن سر مادرم به سنگ بخوره. دیکه از تحمل این همه سردی خسته شدم. راستی خداجون ممنون بابت همسر مهربونی که بهم دادی همسری که خودش یه تنه جای همه مادر پدر خواهر برادر رو برام پر میکنه. خدایا پسرم و شوهرم رو در پناه خودت نگهشون دار . آمین❤️