اینو یک نفر گفت ذهنم درگیر شد
خواستم ببینم نظر شما چیه
مردی هست که به گفته خودش زنش خیلی اذیت کرده کار های خوبش رو ندیده و برای کوچیک ترین عملی که دوست نداشته دعوا بزرگی راه انداخته و داد و هوار کرده واقعا تا اینجا مرده آدم خوبی بوده و همیشه کوتاه می اومده و به زنش می رسیده و...
مرده بعد ۱۰سال زندگی مشترک و ۱ پسر بچه، در محل کارش خانمی رو می بینه که مطلقه بوده و به قول خودش فرشته و بهتر از اون آدم تو زندگیش ندیده ۴ یا ۵ سال در حد تماس یا حضوری باهم بودن و فقط درد و دل و صحبت یعنی از این فراتر نبوده بعد تصمیم میگیره از زنش جدا بشه البته در طی این چند سال زن اون مرد بار ها و بار ها شک کرده و هر دفعه دعوا و داد و بی داد می کرده ولی مرده یه طوری راضیش میکرد و میگفته تو اشتباه میکنی ولی زنه همچنان مشکوک بوده خیلی اوقات دعوا و داد و بی داد از طرف زن بوده که یه طوری تموم می شده
تا جایی که مرده تصمیم میگیره جدا بشه ولی به اصرار بقیه و بخاطر بچش بر میگرده بعد چند ماه زنش می فهمه شوهرش با همکارش در ارتباطه بهش میگه تمومش کن و کلی دعوا
بالاخره بعد چند ماه درگیری مرده میگه تمومش کردم میگه با اینکه دوسش دارم تمومش کردم اون یک فرشته بود😐
ولی به اجبار داره زندگی میکنه اصلا زنه عالی هم باشه چرا با مرد متاهل بوده آخه
اینو بگم که زن خودش ظاهر خوبی داره و دستش تو جیب خودشه از شوهر محبتی که باید رو نمی بینه و دائم فکر میکنه شوهرش هنوز با اون زن در ارتباطه زنه داره با این افکار نابود میشه درسته کمی تند خو و زود رنجه و عصبی میشه ولی لیاقت زندگی خوب رو داره
مردی که زنش رو فقط یک انسان و مادر بچه خودش میدونه و به عنوان همسر قبولش نداره
زنی که اصرار به ادامه زندگی و خوب شدن روابط داره