این چه وضعشه دیگه 😕 نزدیک ۳۰ سالمه هر دفعه که میرم بیرون حداقل ۲ ،۳ تا می افتن دنبالم .امروز رفتم یه پالتو بگیرم گفتم یکم پیاده برم پاهام باز شه، هنوز از در نیومده بیرون یه موتوری افتاد دنبالم یه پسر ۲۳ اینا بود حالا ول نمکرد که بیا من برسونمت خودمو به کری زدم تا گورشو گم کرد😐 هنوز این یکی نرفته ،یه پسر ۳۰ و‌خورده ای ماشین افتاد دنبالم باز چیزی نگفتم چون تو محل خودم آبروم میره 😩 اخرش پالتو نخریدم دست از پا درازتر برگشتم، گفتم بشینم تو‌پارک ، حال و هوام عوض بشه ،دیدم یکی ماشینشو پارک کرد و اومد رو‌بروم اونور پارک نشست و‌دید میزد، از خیر نشستن تو پارک گذشتم 😣 بلندشدم برم که دیدم راه افتاده دنبالم ،که از شما خوشم اومده و این چرت و‌پرتا. اینم بگم من شالم هیچ‌وقت از سرم نیفتاده ، نه رنگ مو دارم ، نه عمل کردم ، نه ارایش انچنانی ، نه کاشت مژه و این چیزا ، لباسامم همه دکمه دار میگیرم و تیره و‌مشکیه ، خوشگل هم نیستم . دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم 😢 ایا برای شمام اتفاق افتاده ؟ بگین ایرادم کجاست خودمو اصلاح کنم
من وقتی نوجوون بودم مزاحم داشتم زیاد.
الان نه
سنمم ۲۴
ایراد از شما نیست عزیزم ایراد از جامعه ست
بله.
تو جشنِ ده کیلومتری عیدِغدیر
خانواده مو یه لحظه گم کردم!
جمعیتِ فوق زیااااد بود
به حدی که تو خیابون و نزدیک مترو قدم به قدم راه میرفتیم..
یه آقایی پشت سرم بود،
هی میومد نزدیک تر
هی می‌گفت شماره مو بگیر
نگرفتم و آخر دستمو گرفت شماره رو گذاشت تو دستم-🗿
انگار شماره ی آماده از قبل نوشته بود..
ظاهرا به عشق امام علی اومده بود ده کیلومتر شماره بده.
من ۳۵ سالمه مجرد من همین جوریم دقیقا مثل شما لباس میپوشم نه آرایش آنچنانی یادم نمیاد آخرین بار کی رژ زدم مانتو دکمه دار مشکی با شال بلند نه رنگ مو نه مژه کاشتن هیچی حتی ابروهامم کلفت کردم که به چشم نیاد ساده ساده اما تو خیابون یا در مغازه ای رد میشم بعضی موقع ها تو محل خودمون دو سه بار اتفاق افتاد یه متلک میاندازن بهم اینقدر ناراحت میشم که حد نداره من همیشه هم سرم پایین نمیدونم مشکلم چیه بیشتر موقع ها دوس دارم با یکی برم بیرون به خاطر این مشکل اما نه خواهری دارم مامانمم نمیتونه راه بره خیلی اذیت و ناراحتم
منم هر بار میرم بیرون با اعصاب داغون برمیگردم خدا نابودشون کنه تو این گرونی و بدبختی و مشکلات اینها هم شدن مشکل و اعصاب خوردی مامانم یکساله بیماری سختی داره من از ناراحتی نه شب دارم نه روز تا جایی که من بعد از هشت سال کار حسابداری به خاطر مامانم اول امسال ترک کار کردم رفتم برا خونه خرید کنم خودم ناراحت و سردرگم به خاطر مامانم بعد یه پسر پدرسوخته تو محل خودمون دارم رد میشم میگه پیر دخترو ببین چنان اشکم درآمد که فقط تو دلم نفرین میکردم آدم خودش زخم داره بعضیا نمک رو زخمن
