رفتم و کتاب خوندم تا بوسیله ی عقل بتونم به خدا پی ببرم کلی کتاب فلسفی و علمی و... خوندم از بس مشکلاتم زیاد شده بود و دعاهام به نتیجه نرسید و بدبختی خودمو میدیدم هی نا امیدی غم فاصله از خودم و خدا بیشتر شد توی وجودش شک کردم
هی مشکلات اومدن و چشم به یاری خدا بودم نتیجه ای حاصل نشد و نتیجه ی این چرخه شد افسردگی شدید جوری که کل زندگیم مختل شده تمرکز ندارم و اصلا اوضاع ارتباطی و زندگیم خوب نیست و شکست خوردم
اما میخوام اینو بگم به یه درک بزرگ رسیدم ذات انسان حوریه که باید با خدا در ارتباط باشه هر چقدر ازش فرار کنه این یک نیاز هست
باور کنید برای خداوندگار این هستی با اون همه نظم و نهایت علم تفاوتی ندارع که تو نماز بخونی یا ازش رو برگردونی اما برای من و توی انسان خیلی فرق میکنه فرقش خیلی زیاده
من آدم مذهبی نیستم اما اعتراف میکنم اگر به نیروی مافوق خودت اعتقاد نداشته باشی و چشم پوشی کنی آرامش روحی ازت سلب میشه