2777
2789

من کلا عروسمون رفتاراش سمیی بود😂مثلا هی میخاس بکنه ازمون ولی اگه داداشم یه پفک دستش میگرفت میومد غوغاا و جنگ جهانی میشد،یا پول ازمون قرض میگرفت به داداشم میگفت خونوادم برام فرستادن قرضه،بعد قسممونم میداد یه وقت نگیم قرض دادیم،یا از داداشم پول میگرفت جمع میکرد یهو چیزی میخرید میگفت بابام خرید حالا باباش دسشویی نمیرفت که گشنش نشه دوباره،کلا هر روز با هر بهونه ای دعوا درست میکرد مثلا داداشم حق نداشت با خواهرش دم یه سوپری هم بره باید میبود حتما وگرنه دعوا میشد،حس میکردیم داداشمون دوسپسرمونه اینجوری حساسیتتت،جالبه ما اصن ادمای بی ازاری بودیم سالی یکبار خونش میریم که دعوا درست نکنه ولی اون همیشه میاد حواسشم هس که یه بار داداشم چیزی نخره تو خونه پدرش،خونه نیازمند نیستم وگرنه آبرو نمیزاش برامون،انقددد رفتار سمی داش قابل گفتن نیس میترسم بگم شناساییم بکنه😂،الان بهتر شد یکککم البته،من ازدواج کردم ولی جاریام و خواهرشوهرم ماااهن هیییچ اشکالی تاحالا ازشون ندیدم،نمیدونم واقعا فاز اینایی که دشمن خونی خونواده شوهرن چیه،بنظرم اولین ضربه به خودشونه و گرفتن ارامششون

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

 زیادی مظلوم بودن هم خوب نیست ظلم به کل خانواده اس،گاهی مثل امشب حرص میخورم از تبعیض مادرشوهر و ...

من دلم نمیاد جواب بدم ولی خب هرچندوقت یبار قاطی میکنم براش ولی شوهرم خیلی پشتمه شاید بخاطر اون آرومم البته میدونه به کسی کار ندارم بخاطر اون حرفایی که من نمیزنم و اون میزنه

یه عروسمون شوهرش مسافرت بود حال بچش اینقدر بد وتب داشت دکترنبرد تاداداشم بیاد و ببره تاداداشم اومد ازشدت عفونت پرده گوشش پاره شد وخون اومد درمانش هنوز ادامه داره به بچش چند سال قبل دارو نداد آنتی بیوتیک وتب بر نداد تب بالای 40درجه کرد ودچار تشنج شد و تا چند وقت داروی اعصاب میخوردبچه همونم باز داداشم هرشب چک میکرد

من دلم نمیاد جواب بدم ولی خب هرچندوقت یبار قاطی میکنم براش ولی شوهرم خیلی پشتمه شاید بخاطر اون آرومم ...

دقیقا منم چون شوهرم حمایت می کنه آروم میشم،ولی باز آدم ته دلش ناراحت میشه دیگه

نترس و غمگین نباش،که ما تو را نجات خواهیم داد(سوره عنکبوت آیه ۳۳)
یه عروسمون شوهرش مسافرت بود حال بچش اینقدر بد وتب داشت دکترنبرد تاداداشم بیاد و ببره تاداداشم اومد ا ...

یاخدا

بالاخره منم مامان شدم.روز11اردیبهشت 1398 دخترکوچولوی من ساعت16و35 دقیقه به دنیا اومد😍😍😍
دقیقا منم چون شوهرم حمایت می کنه آروم میشم،ولی باز آدم ته دلش ناراحت میشه دیگه

ناراحتی که حد نداره توی خونه از صب تا شب که تنهام هرکاری انجام میدم همش تو سرم دارم باهاش دعوا میکنم حتی تو خیالم کتکش هم میزنم ولی وقتی باهاش تلفنی حرف میزنم اصن دلم نمیاد ک دلشو بشکنم😞😭🤣

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792