2777
2789
عنوان

پانیک، اضطراب، فاجعه انگاری

135 بازدید | 11 پست

سلام، بار اوله که تو این سایت تاپیک ایجاد کردم، تا قبل از این فقط خواننده بودم، نمی دونم چند نفر مثل من از این درد روحی و روانی رنج میبرن، فهمیدم که خودم تنها نمی تونم این درد و از وجودم پاک کنم، فهمیدم اطرافیانم با وجود اینکه همیشه پیشم هستن و هوام و دارن هم نمی تونن تو این زمینه من رو درک کنن و فقط باعث میشم ازم دلسرد شن، حقیقتش هم اومدم دست یاری دراز کنم هم یاری برسونم به کسایی که این مشکل و دارن، واقعا خسته شدم مطمئنم اطرافیانم هم خسته شدن از دستم فقط به روم نمیارن، تو ادامه در مورد این مشکل مینویسم، ببخشید که شروع خوبی نداشتم واقعا مستاصلم.

برو روانپزشک

من از دیوانه ها دیدم ، هزاران عاقل مرده !•~•                                                                                                           خدایا همیشه هوامو داشته باش ❤                                    

این مشکل از هفته اول بعد از عقدم به صورت جدی استارت خورد، اضطراب و فکرهای وحشتناک که ذهنم و داشتن سوراخ می کردن انگار، ذهنم از کوچیک ترین اتفاقا فاجعه سازترین تعبیرهارو میکرد، انقدر نشخوار فکری برام ایجاد شده بود که احساس می‌کردم ذهنم جا نداره، تا اینکه بعد چند روز انگار بمب ترکید و به قول روانشناسم به قله رسیدم، حالا همه ی اون اضطراب و فکرایی که فقط تو ذهنم وجود داشت اثراتشون تو جسمم هم رسوخ کردن، بدن لرزه ی شدید، به حدی که هر چند ساعت بک بار دندونام هم به هم می خوردن، بی اشتهایی شدید، ترس فراوون، به قدری حالم بد شده بود که همه چیزو تموم شده می دونستم احساس می‌کردم قیامت شده و کارم تمومه،  دردی رو تحمل میکردم( روحی و روانی) که تا به اون سن تا به حال تجربه نکرده بودم، اونشب یادمه حتی با دیازپام هم خوابم نبرد و این روند برای یک هفته ادامه داشت

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

برو روانپزشک


سلام عزیزم، من حدود یک سال دارو مصرف کردم و خوب شدم ولی بعد یک سال باز داره برمیگرده، میخوام اینبار سعی کنم خودم، خودم رو خوب کنم، مطمئنم هستن کسایی هستن اینجا که کم و بیش این مشکل و داشتن و میخوام از راهکاراشون استفاده کنم

سلام عزیزم، من حدود یک سال دارو مصرف کردم و خوب شدم ولی بعد یک سال باز داره برمیگرده، میخوام اینبار ...

میتونی از تبادل نظرای قدیمی استفاده کنی بهت کمک میکنه


مثلا بزن پانیک اظطراب تهش نی نی سایت بزار تاپیکای قدیمی ک خیلیا شرکت کردن پیدا میشه ....


من بعد زایمان اظطراب و دلهره و تپش قلب داشتم اما بعد 8 ماهش تبدیل ب افسردگی شد و روم مونده تا حدودی


امیدوارم حالت بهتر بشه❤🙃

من از دیوانه ها دیدم ، هزاران عاقل مرده !•~•                                                                                                           خدایا همیشه هوامو داشته باش ❤                                    
پدر و مادرم فک میکردن من از انتخاب همسرم پشیمون شدم و حالم بخاطر اون مسئله بده ولی اینطور نبود و فرداش با همسرم هم این موضوع رو در میون گذاشتن و قرار شد ببرنم پیش مشاور، روانشناس هم ارجاعم داد به روانپزشک و گفت باید اولش دارو مصرف کنی تا ذهنت آروم شه و بعد جلسات مشاوره شروع شه، با دز پایین سرترالین و الپرازولام درمانم شروع شد، خانم روانپزشک بهم گفت که کلا مدلت اینجوریه، ممکنه باز هم تا آخر عمرت هزار بار دیگه دچار این پانیک بشی، ممکنه موقع زایمانت اینجوری بشی یا حتی چند ماه دیگه با یه تغییر کوچیک تو زندگیت باز هم اینجوری بشی، بهم گفت ازدواج یه تغییر بوده تو زندگیت که ذهنت نمی تونه بپذیرتش، روانشناس هم نه به رکی روانپزشکم ولی در لفافه بهم حالی می‌کرد که باز هم اینجوری میشم و باید بپذیرمش

گفتنش برای روانپزشک و روانشناس اسون بود ولی تحمل اون همه درد برای من اصلا آسون نیست، من شش ماه دارو خوردم و حدود یک سال تحت نظر بودم ولی یک سال بعدش باز دچار پانیک شدم، از دوماه قبلش وسواس شدید گرفته بودم و عصبی شده بودم، دائم با همسرم بدرفتاری میکردم و اون هم فقط تحمل میکرد بعدش که تنها میشدم کلی گریه میکردم و خودم و سرزنش میکردم و همسرم هم دلداریم میداد، تا اینکه دوباره به قله رسیدم و پانیکم برای سه هفته شروع شد و شب و روز نداشتم باز هم دارو درمانی کردم و تا چند ماه حالم خوب بود تا اینکه اخیرا دوباره حالم داره بد میشه میدونم تا کمتر از یک ماه دیگه باز به قله اضطراب میرسم و پانیکم شروع میشه، اما نمی خوام دیگه برم پیش روانپزشک، دوستان می خوام خودم به خودم کمک کنم، دوستان همسر من آدم خیلی خوبیه، به قدری که من تا به حال هیچ بدی از جانبش ندیدم من مشکل جدی تو زندگیم ندارم که بگم بخاطر اونا اینجوری میشم، من نمی دونم چمه، من فقط میخوام این آخرین باری باشه که دچار این درد وحشتناک میشم

مشکل اصلی اینه که اگه فقط این قضیه خودم و اذیت می‌کرد تحمل میکردم، ولی این حال و روزم داره خانواده و همسرم رو هم میسوزونه، من کاملا متوجهم، اونا سعی میکنن حالم رو خوب کنن ولی نمی تونن درک کنن، چند روز پیش مادرم داشت میگفت گاهی فکر میکنم چه گناهی کردم که خدا با این حال و روز تو داره من و تنبیه میکنه، واقعا بعد این حرف از خودم بدم اومد، من دست خودم نیست، منم دوست دارم تو آرامش زندگیم و کنم ولی ذهنم داغونه، همیشه پر از فکره همیشه پر از ترس و فاجعه سازیه، پر از منفی نگری، می ترسم از روزی که کم کم حمایت عاطفی خانوادم رو هم از دست بدم و اون روز بی شک روز مرگمه،

از همین امروز تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم خودم و خوب کنم، به ذهنم آرامش بدم، یکم بیخیال شم و وسواس فکری رو بندازم دور، انقدر فاجعه سازی نکنم، انقدر کمال طلب و منفی نگر نباشم، انقدر خودم و تحقیر نکنم، انقدر ترسو نباشم

اما نمی دونم باید چیکار کنم، کتاب بخونم، پادکست گوش بدم، چیکار کنم دقیقا، یه کتاب از اپلیکیشن طاقچه گرفتم به اسم طرحواره های شخصیتی از فرزاد میر احمدی، 

یکی هم کتاب وسواس( ocd) از دکتر کامیار سنایی

کتاب اول و دارم میخونم و تقریبا فهمیدم چه تله های ذهنی رو دچارم، اگه این دوتا تا حدودی کمکم کردن میام و اینجا به شما هم میگم، اگه شما هم راهکاری دارید ممنون میشم کمکم کنید

عزیزم خود من این مشکلا رو دارم

قبلا بدتر  بودم الان کنترلش کردم

ی مدت دارودرمانی کردم افتضاح بود فقط میخوابیدم و بی رمق بودم با اینکه سه تا روانپزشک عوض کردم و چند تا نسخه تا قرصا به بدنم بسازه

ی مدت سیگار کشیدم 

پیش روانشناس رفتم

اما نتیجه نگرفتم 

من ورزشو به طور مرتب شروع کردم و نقاشی 

همین طور محیط کارمو عوض کردم و از آدمایی که اضطرابمو تشدید میکنن دوری کردم

هزار برابر بهتر شدم

عزیزم خود من این مشکلا رو دارم قبلا بدتر  بودم الان کنترلش کردم ی مدت دارودرمانی کردم افتضاح ...


خداروشکر که بهتر شدید، انشالله هیچ وقت دوباره دچارش نشید، منم دارو درمانی به صورت موقت روم اثر داشت و بعدش فقط عوارضش مث بالا رفتن آنزیم های کبدی روم موند، ورزش رو حتما شروع میکنم وسایلش رو خریدم، متاسفانه من مشکلم آدمای سمی دورم نیستن من خودم سمی ترین آدم اطرافیانم هستم متاسفانه🙃 من ذهن آشفته ای دارم که به همه چیز گیر میده و فاجعه می‌سازه مثلا اخیرا خونمون رو بازسازی کردیم و لوله آب سردیس بهداشتی رو توکار کردیم و از اون روز ذهن من این فاجعه سازی رو کرده که قراره لوله ها اون زیر بترکه و آب بده و مجبور شیم دوباره سرویس بهداشتی رو بازسازی کنیم و بدبخت شیم. سر همین مسئله چند روزه ذهنم اچمزه، بیکار هم نیستما کلییییی کار دارم ولی تمرکز ندارم تا اون چیزی که ذهنم و مشغول کرده جل نشه، حل هم بشه ذهنم یه دغدغه جدید پیدا میکنه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز