دیشبشوهرمحونه مادرش بود خواهرشم اونجا بود یه مدته سر مسائلی که به خودشون ربط داره قهر بودن جالبه هر وقت قهر میکنن که به من ربطی تداره خواهرش بخواد اشتی کنه یه جوری شوهر ساده منو پر میکنه و از من بد میگه که بد کردن من شوهرم به اونا نزدیک بشه و از من دور دیشب از خونه مادذش برکشت کلا عوض شد و بهانه گیری میکرد و با دعوا حرف میزداخر من قاطی کردم و دعوامون شد و گفتم معلوم نیست دوباره خواهرت خواسته اشتی کنه چیا پشت من کفته که با توپ پر خونه اومدی و کفتم ایشالا زندگی من خراب میکنه سر زندگی خودش بیاد شب از ناراحتی کم خوابیدم و صبح با هزار فکز بیدار شدم و گفتم تا خوابه برم ببینم با خواهرش مسیجی هم حرفی زده که تا کوشی برداشتم ببدارشد و دید و قاطی کرد اول هول کردم تا حالا زیاد کوشبشو یواشکی نگاه میکردم که بفهمم خواهرش پشت من چیا میگه و نفهمیده بود ولی امروز فهمید و خیلی بد شد چون ار ابنکار متنفره و بی اعتماد میشه اولش هول کردم رفتم بیرون اتاق بعذ یه ربع به سرم زد بهس گغتم بهت مسیج زدم دیذم ارزش حرف زدن نداری اومدم اونو پاک کنم ولی باور نکرد ☹️البته از موضعم پایین نمیام هرچند باوز نمیکته و خیلی کینه ایه