2777
2789

شوهرم ۱ هفته پیش سر یه مشکل مالی با یکی نوبت دادگاه داشت و رفت قاضی نیومده بود و از اون روز دپرس و پرخاشگرو بیحاله هرچیم میپرسم چته بخاطر دادگاس چون مشکل حل نشده یا یچیز جدید اتفاق افتاده بم بگو میگه هیچی و روحیم از کار خستس خلاصه منم ک حساس و شکاک شک کردم گفتم نکنه بوی خیانته 

خصوصا ک تواین هفته پشت یکی از فاکتورای مغازه شوهرم ی شماره نوشته شده بود زنگ زدم خانم درومد شوهرم قسم میخوردکه روحمم خبر نداره ازاین شماره واینکه کار شوهرم طوریه ک بعضی وقتا فاکتور ک کم میاره از غرفه های پیشش میگیره که مثلا چندتا برگه نوشته شده و بقیه خالیه و میگه این فاکتور نوشته شده مال یکی از غرفه هاس

البته این ورقه فاکتور و تو دریچه کولر ماشینش گذاشته بود ک ثابت بمونه و بچم کاغذو دراورد بهم داد

خلاصه منم پرینت ۳ ماه اخیر شوهرمو گرفتم اصلا ندیدم تماسی گرفته بااین شماره خودشم با خیال راحت میگفت برو چک کن چون من پاکم چیزی ندارم

ازطرفی گفتم شاید شماره دیگه داره باز رفتم پرینت گرفتم فقط همین خطایی ک داریمو داره اما باز ته دلم یطوریم بنظرتون زیادی حساس شدم؟؟؟


شوهرم چندباری خطا کرد و بخشیدمش البته بخشش الکی نه تا مرز طلاق رفتیم و بخاطر بچه کوچیکم بهش فرصت اخرو دادم 

چون پدر خوبی بود و کلا ادم خوبیه

خلاصه ازاین فرصت دادنم پشیمون نیستم چون ۱۸۰ درجه تغییر کرد از اخلاق و مهربونی و مسئولیت پذیری و خلاصه هرچی بگم واسم فراهم میکنه و جدا از اون خیلی سعی داره اعتمادمو جلب کنه اینو با رفتاراش حس میکنم

و از همه مهمترقشنگ حس میکنم خیلی دوستم داره مشاور هم که یک جلسه باشوهرم داشت همینو هم بم گفت

خلاصه شکرخدا ناامیدم نکرد هرچند سخت ولی گذشتم از گذشته ولی بذر شک همیشه تو دلمه 

مثلا این هفته اخیر ک دیدم یهو یطوریه زود شک کردم 

اما هرچی پرینت گرفتم هرچی چک کردم موردی ندیدم اما ته دلم اضطراب دارم


پیگیرباش حتما یچیزی پیدامیکنی

یک زن از عشق تو جان داد، ولی خاک نشد🖤تلخیِ حادثه از ذهنِ خدا پاک نشد🖤در غم مُردن او آینه ی ماتِ اتاق همنشینِ ِ رُژ وسنجاقِ سر وُ لاک نشد🖤روحیاتش که به هم ریخت شبی زد به سرش🖤بی صدا بود جنونش وَ خطر ناک نشد🖤!گرچه می خواست همه خاطره ها را ببردسهم او بیشتر از ظرفیت ِ ساک نشد🖤از سر سادگی اش بود... به تو رو آورد ...باورت داشت و یک ثانیه شکّاک نشد🖤آن قَدَر مُرد برایت که تو را مرد کند !چشم تو هرگز از این مرثیه نمناک نشد..🖤متاهلم و دوتا پسرخوشتیپ دارم♥️

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حالا اگه خودت مرد بودی زنت از دست چی میکشید... 

دختر چقدر تو شکاکی و بدبینی اینجوری زندگی رو برای خودت تلخ میکنی

  من وقتی پیام میدم لبخند به لب دارم، پوستمم حسابی کلفته. اگه تمایل به بحث و گفتگو نداری کافیه یه استیکر گل برام ریپلای کنی  
حالا اگه خودت مرد بودی زنت از دست چی میکشید...  دختر چقدر تو شکاکی و بدبینی اینجوری زندگی رو ب ...

وای خواهر خودمم بعضی وقتا همین فکرو میکنم اما خب چون از شوهرم زخم دیدم باعث شده حساس بشم خیلی 😔


نمیتونم بگم حساسی، چون از نظرم‌نیاز به یه روان درمانگر داری. به دلیل گذشته یا هرچیزی تبدیل شدی به ادم کاملا شکاک. مراقب رفتارت باش چون هرکسی نمیتونه با چنین زنی بسازه

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

دنبال نیستم ناخودآگاه شک میکنم یعنی الان شما تواین موردی ک نوشتم حس میکنید چیزی نیست؟

من تو این چیزایی که شما نوشتین مشکلی از شوهرت ندیدم

منم مثل شمام 

سه ماه پیش تو گوشی شوهرم یه شماره دیدم 

هنوز شک ولم نمیکنه

نمیتونم بگم حساسی، چون از نظرم‌نیاز به یه روان درمانگر داری. به دلیل گذشته یا هرچیزی تبدیل شدی به اد ...

اره خودمم میدونم بعضی وقتا دلم بحال شوهرم میسوزه بس که بهش گیر میدم بااینکه شک میکنم و زیر ذره بین گذاشتمش 

اما خودش خوب تحمل کرده منم از اوایل خیلی بهترم و خیلی دارم سعی میکنم شک و حساسیتمو بروز ندم اما یجایی از خودم نشون میدم 

البته شوهرمم بی تقصیر نبوده چون این بذرو تو دلم کاشت حس میکنم باهر مردی دیگه هم اگ ازدواج کنم اینطور بهش شکاکم و به همه بدبین شدم 

کجا باید برم؟؟



ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز