میترسم بخوابم سکته کنم😔

دیگه تصمیم گرفتم تا وقتی که از این روستا برم از اتاق نرم بیرون که کسی رو ببینم )اینجا روستاس و همه میان خونه همدیگه و فامیل هرروز چندباری پیش همدیگه میرن و میان یعنی توی خونه هم آرامش ندارم)

نمیدونم چطور میتونن انقدر بی رحم باشن

مادر و پدرم با حرفا و رفتارشون نابودم میکنن

هرروزم مهمان و دوستا و فامیلاشون هستن باید من ازصبح تا آخرشب مهمانداری کنم شیفتی

کمرم ترکید دیگه

از طرفی همش دارن بهم نیش میزنن

خاله هام و دخترا و عروس ها و نوه هاشون میان اینجا مهمانی چندروز یه کیلو میوه هم نمیارن )خودشون خونه روستا دارن کلی میدن کرایه که بقیه بگن خونه ندارن و آخر هفته ها که میان روستا تلپ بشن خونه ما و خروجشون مفتی باشه(

باید بدون ذره ای کسلی بهش سرویس بدی

وگرنه کلی حرف پشت سرم درمیارن که فلانی بدمهمانه و بداخلاقه و بی ادب و زبون درازهیا حتی میگن شارلاتانه

حالا مشکل اینجاس که دخترا و عروساشون که خدا هواشونو داشت برخلاف من بدبخت، قدباند و چشم درشت و قشنگ شدن و پولم دارن و عمل میکنن

من بدبخت خدازده قدم کوتاهه چشمامم ریزه دماغمم دراز و افتاده هست دندونامم خرابه ولی پول درست کردنشو ندارم

بعد هروقت منو میبینن یا میگن دماغت داغونه ها وقتی میخندی میاد تو دهنت(یعنی به غلط کردن میوفتم که یه لحظه حواسم نبود و خندیدم) 

یا میگن وای دندونات چه داغونه والا واجب تر از دماغته روت هست بخندی؟

دوباره میگن دخترباید چشم درشت باشه و...

یا میگن قدخیلی مهمه دخترقدبلند فلانه و....

خب منظورشون منم چون خودشون هنه این کیژگی های خوب رو دارن

از این نارحتم کقتی میدونن بابام پول نمیده منم دندونامو درست کنم یا عمل کنم چرا اینجوری سرلج وقتی حرفی ندارن ظاهر منو مسخره میکنن

از اول خوش شانس بودن و توی شهر و خانواده خوب به دنیا اومدن

ازدواج خوبم داشتن اونایی که ازدواج کردن

کلاً هیچ وقت کم نداشتن

من بدبخت تمام زندگیم سگ دو زدنه آخرشم به هیچ جا نمیرسم

کمرم داره میترکه ازبس بلند شدم و نشستم