2777
2789
عنوان

من افسردگی دارم ؟

183 بازدید | 11 پست

هیچ هدفی ندارم از روی اخبار وظایفمو انجام میدم و هیچ تلاشی برای زندگیم نمیکنم و عقیده‌ام بر اینه که تهش مرگه و قبر هممون یه شکله. 

دلم نمیخواد بیشتر از ۲۳/۴ سال زندگی کنم و می‌خوام به زندگیم بعد اون سن خاتمه بدم. 

مدام به مرگ فکر میکنم ،به اجساد و اینکه چرا ملت آنقدر جوش میزنن وقتی قراره وجودشون بخشی از خاک بشه.؟

ضمناً نصف روز رو می‌خوابم حتی وقتی خوابم نیاد چون حوصله ندارم ترجیح میدم خواب باشم. و کارمو اکثر روزها تعطیل کردم.

آدمای مهم زندگیم و خانوادم که دوستشون داشتم و برام عزیز بودن دیگه اهمیت زیادی ندارن. اگه از پسرم یا مامانم دور باشم میتونم راحت زندگیمو بکنم حتی یه کشور دیگه باشم، اگه خدایی ناکرده اتفاقی براشون بیوفته میگم مرگ جزئی از چرخه طبیعتِ و کاریش نمیشه کرد...   

اکثر اوقات از آدمای مهم زندگیم متنفرم و حوصلشونو ندارم و چندبارم تجربه خ و د کشی ناموفق داشتم. به سلامتیمم اهمیت نمیدم میگم تهش مرگه بنظرتون من افسردم‌ نیاز به درمان دارم یا خوب میشم.‌.. 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

و میل شدیدی به تنهایی و گوشه گیری دارم

اما توی جمع واقعا شوخم دائم میخندم و میخندونم !!

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چند سالته  خیلی واضحه ک افسرده ای

۱۸ 

تو تنهایی اره ولی تو جمع از همه شاد ترم

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

من سنم کمه همش آرزو مرگ میکنم خود ب خود میزنمم زیر گریه جوری ک نفسم بالا نمیاد 

تجربه مراجعه به تراپیست داشتی ؟ من رفتم پیش روان پزشک چند دوره دارو مصرف کردم امابی تاثیر بود بیشتر خواب آور بودن. همون دارو هارو یکی از اقوام مصرف کرد و نتیجه گرفت ،مشکلش از من پیچیده تر بود. نمیدونم چه مرگمه بنظرم این تراپیستاهم همشون فکر پولن حال من و تو براشون اهمیتی نداره!! 

چند سالته؟

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

من۱۶ سالم تازه شده:)

زندگی شاید هنوز چیزای قشنگی داشته باشه از من که گذشت تو دریاب😅

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

ن دیگه من زندگیم از تو سخت تر حتی رفیق ندارم درد دل کنم پدرم خسیس مادرم فوت شد ههه

منم هیچکسو ندارم پدرمادرم واقعا بد بودن و هستن ازشون متنفرم

حتی به پسرم حسی ندارم 

از بس منو سنگ کردن 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز