شوهرم همش خونه پدرشه

شغل شوهرم روی ماشین کارمیکنه چندماهه ماشینش موتورش سوخته که داروندارمون روگذاشتیم سرماشین که همشم ازاشتباهات خودش بودکه ماشین روپیش تعمیرگاه درست وحسابی نبردبی پولی دریغ ازیک ریال که چندماه توجیب من باشه بابچه کوچیک چندماه کارم شده رفتن خونه پدرشوهرم یکماه موندن چون ماشینم برده شهرپدرشوهرم ایناشرایط سختی که انجاداشتم همش گله که پس کی میخوای درستش کنی کی برمیگردیم زندگیمون چقدربیکاری پنج ماه بیکاریم دوروزمیارم خونه خودمون دوباره میگه برییم خونه پدرم یازمیرم که مثلاباهاش هنکاری کنم بازده روزبمون دیگه گفتم خسته شدم هوردم یک شب موندیم خونه خودمون الان چهارروزه رفته هرروزمیگه بعدازظهزشب فردامیدونم دلش نیست بیادسرخوته زندگی خودمون منم بابچه کوچیک دوساله خونه پدرم هستم نمیدونم چیکارکنم اگربهش بگم ای میای میگه تودرک نداری وهزارحرف دیگه خسته شدم نمیدونم چیکارکنم به نون شب محتاج شدمولی اصلافکرنمیکنه فکرکارنیست همش سرش توسایت دیواروشیپوره