سه ساله ازدواج کردم و هر ساله مادر همسرم برای تولدم طلا خریده ( انگشتر و گوشواره و دستبند ... هر سال یکیشو )
امسال حدود یک ماه پیش تولدم بود اما خانواده همسرم ب کل فراموش کردن چون بندگان خدا مدتی هست ب دلیل یک سری مسائل شخصی ذهنشون درگیر هست ...
دو شب پیش مادر جان ( مادر همسرم ) مهمان ما بودن .
یهو یادشون افتاد ک تاریخ تولد من گذشته کلی عذر خواهی کردن و بعد گفتن فردا باید بیای با هم بریم برات نیمست طلا بخرم
منم به هیچ عنوان قبول نمیکردم
گفت نیای میرم با سلیقه خودم برای تو و ماهک ( دخترم )
خرید میکنم بعد ممکنه مورد پسندتون نباشه
دیدم خیلی اصرار داره
گفتم پس مادر جان اگه قراره واقعا چنین کاری کنید
ماهک نیازی نداره
شما همون مقداری که میخاید هزینه کنید برای نیمست
بدین 4 انگشتر بخرید
برا خودتون و من و خواهر همسر و جاری
اون بنده خدا هم قبول کرد ( اینم بگم جاریم عروس اوله من دومی و اخر . طی چند سالی که ازدواج کرده هیچوقت خانواده همسرم براش طلا نخریدن جز زمان همون عقد و ازدواجش و همیشه گفتن برای جاریم زمان ازدواجشون خیلی سنگ تموم گزاشتن و البته که درست میگن ، من یک عروسی ساده گرفتم و بدون اینکه سخت بگیرم رفتم سر خونه زندگیم )
مادر جان ۴ انگشتر رو خرید و ب من و جاری و خواهر همسرم داد
همه کلی خوشحال شدن
ولی دیشب جاریم متوجه شده بود که این پیشنهاد من بوده
و ب جای کادوی تولدم گفتم چنین کاری کنن و ...
کلی ناراحت شد و بغض کرد 😔
خیلی دلم سوخت
نمیدونم کار من درست بوده یا نه
ولی دلیلم از اول برای چنین پیشنهادی این بود ک
از تبعیض جلوگیری کنم .
جاری بعد از اینکه رفت خونه ی خودش امروز صبح ب من پیام داد و حرفای بدی راجب مادر جان زد
دوست ندارم کینه ب دل بگیره
دوست دارم بینشون صاف شه و هر چی هست فراموش کنن
ولی نمیدونم چطوری
خواهش میکنم اگه رابطتون با جاری و مادر همسرتون مهمه و میدونید چطور میشه همه چی خوب پیش بره ب منم کمک کنید ❤️