عقدیم هنو وعروسی نکردیم بخاطر اینکه رفیق بازه و بچه اس دارم جدا میشم
شغل نداره بیکاره من همش میگم درستو بخون تموم شه
رفته تو تیم والیبال دانشگاشون بی هیچ مزدی هررروز میره برامن وقت نمیزاره اصلا تو روز وقتی شب بیکاره فقط میاد میریم بیرون دور میزنیم یعنی اکه بگم دارم میمیرم امروز والیبال نرو قبول نمیکنه شبای جمعه هم میگه میخام با دوستام برم بیرون خودمووو بکشم بحرفم گوش نمیده باید بره منم دیگه تحمل ندارم
باعشق ازدواج کردیم ولی الان ازش متنفرم