من تو اون شرایط دخترعموهامو عین سگ میزدم😂بعدم اکه میگفتن چرا زدی میگفتم میخاست وسایلمو خراب نکنه
ییار نه ده ساله بودم دختر عمو کوچیکم رفته بود بالاسر عروسک های خمیری کوچولو که خودم ساخته بودم خیلی دوسشون داشتم
اومدم دیدم همشوننن له شدن همرووووو خراب کرده بود
زار زار اشک میریختم زن عموم اومد گفت حالا خمیر بازیه دیگه ببین اشک بچمو در اوردی😐