با دوست پسرم چن وقتی بود دوس داشتیم بریم مسافرت ولی نمیشد خیلی بهم میگفت بریم دوس داشت باهم بریم خودشم خیلی وقته ک نرفته و خسته شده دلش ی مسافرت میخواد ولی من خانوادم گیر میدن و یکم سخته راضی کردنشون
امشب تو راه خونه بهم گف ک دوستش و خانمش میخوان برن مسافرت دوستش بهش گفته بیا 
گف نمیدونم برم یا نه انگار منتظر تایید من بود یا چیزی 
گفتم ینی بدون من میخوای بری گف خب خانوادت راضی نمیشن میگی نمیتونی گف هنوزم معلوم نیستو اینا 
خوشمم نمیاد گیرو فلان بدم دلم گرفت اصلا
اعصابم خورد شد😑😑