امشب آبجیم همش گریه میکرد و همش میگفت حالم از خودم بهم میخوره و ازخودم بدم میاد 
منم هی اصرار کردم باهاش حرف زدم که بهم بگه چی شده وچرا اینجوری میگه 
با گریه برام تعریف کردکه وقتی میومده خونمون میبردتش تو اتاق و بهش فیلم ناجور نشون میداده و بهش دست میزده 
آنقدر اعصابم خورد شد کلی دعواش کردم که چرا تاحالا هیچی به من یا مامانم نگفته 
گفت ترسیدم بگم 
الان انقدر حرصی وعصبانی ام دلم میخواد زنگ بزنم بهش هرچی فحشه نثارش کنم 
یا اینکه به بابام بگم بره انقدر بزنتش تا صدای سگ بده مردک عوضی اما میترسم یه بلایی سر آبجیم یا بابام اینا بیاره دارم دیونه میشم 
کاش زودتر میدونستم تا نمیذاشتم پاشو تو خونمون بزاره کثافت 😭😭