2777
2789
عنوان

خاطرات ترسناک

109 بازدید | 6 پست

یه شب خواب بودم خونه پدربزرگم البته قبلا اونجا زندگی می کردیم یه شب توخواب یکی چنان سیلی زد تو گوشم چشم باز کردم کسی نبود اون موقع سنم کم بود هیچی نمی دونستم الان یادم میاد وای خدا

نه تو می مانی ونه اندوه ونه هیچ یک از مردم این آبادی 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

جلوی خونه بابا بزرگم مدرسه مون بود دسشویی قدیمی مدرسه روبه روی حیاط خونه بود یه روز دم غروب رفتم کنار دیوار یه گرمایی اومد طرفم بایه حالت خرناس بچه بودم درکی نداشتم

نه تو می مانی ونه اندوه ونه هیچ یک از مردم این آبادی 

خونشو ن قدیمیه ترسناکه اونشب داداش کوچیکم رفت دسشویی دوید تو خونه گفت یه نور از تو درخت رفت تو اسمون

نه تو می مانی ونه اندوه ونه هیچ یک از مردم این آبادی 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز