سلام ، من با مادرشوهرم تو ی ساختمون زندگی میکنیم ، بعد مادرشوهرم یکم بدجنسه در حق همسایه اگه با یکی لج بیفته بد میفته ، حالا چن وقت پیش پشت سر یکی از همسایه ها بد گفته بود و رسیده بود به گوش طرف ، و شوهرش اومد بهش تذکر داد که چرا اینو گفتی و از اون وقت دیگه با هم حرف نزدن ، حالا من دیشب رفتم جلو در آشغال بزارم دم در دیدم همسایمون جلو در خونشون وایساده و هی زیر زبونی حرف میزنه اومد جلو و رو به من گفت خانم شما آشغال گذاشتی جلو در خونه ما ؟ گفتم نه ولله من الان آشغالمو بیرون میارم ، گفت نمیدونم کدوم بیشعوریه این کارو میکنه با صدای بلند ، منم گفتم لطفا سر من داد نزنین برو ببین کی بوده سر همون و جلو در همون داد بزن ،( کار مادرشوهر از خدا بیخبرم بود هر شب آشغالشو میزاشت نزدیک خونه اونا بهشم گفته بودم نکن اینکارو هر بار ی حرفی میزد ) یهو نه گذاست نه برداشت گفت بخدا یبار دیگه هر کی آشغال بزاره دم خونه ما میزنم در کو نش 😭😭😭 من ی لحظه کپ کردم ، شوهرمم خونه نبود ساعت یازده شب ، گفتم بزار دهن به دهن این حیوون نشم ، اومدم تو فرداش به مادرشوهرم گفتم چرا اونکارو کردی بخاطر اون کار تو دیشب اون عوضی این جور با من برخورد کرد ، در جواب بهم گفت چیزی که نگفته تو خیلی حرف رو کش میدی 🫤 اینم از شعورش حالا من این جریان رو به همسرم نگفتم بنظرتون بگم ؟ خییییلی ناراحتم که اون مرد به خودش اجازه داد ابنجوری سرم داد. بزنه و اینجوری باهام حرف بزنه وقتی سر سوزنی تقصیر نداشتم