یک ماهی میشه خواب ندارم اینو گفتی یاد دو قلوهای خواهرم افتادم هر وقت دوتایی میرفتن یه گوشه و صداشون در نمیومد و من خدا رو شکر میکردم اینا ساکتن بعد نیم ساعت میرفتم میدیدم وای خدای من یا گونی برنج و خالی کردن کف آشپزخونه توش شنا میکنن یا یکی با قیچی جلو موهاشو از ته زده یکی ام مشغول خراب کردن یه وسیله ای بوده خلاصه که اگه بچه هات صداشون درنمیاد بدون عاقبت خوبی نداری نیم ساعت آینده