تاپیکاتو چک کردم دیدم خوابگاهی هستی
خیلی درکت میکنم
برگشتم به اون دوران
منم زمانی که خوابگاه بودم همین حس رو داشتم
البته سال اول خوب بودم
سال بعدش شدیدا احساس تنهایی میکردم
مینشستم گریه میکردم یهویی
حتی یهو وسط گریه ام میگرفت میرفتم بیرون گریه میکردم
مدت طولانی اینطور بودم
البته فکر و خیال های منفی هم خیلی تاثیر داشت تو حالم
یا به جای اینکه بلند شم برم بیرون یا مثلا چیزای مثبت گوش بدم و بخونم، آهنگ های غمگین گوش میدادم حالم بدتر میشد
سعی کن آدم های مثبت نگر و پر انرژی رو تو خوابگاه پیدا کنی باهاشون دوست بشی
بری بیرون برای خودت گشت و گذار و قدم زدن