منم پسرم وابسته بود درحدی ک چنتا چنتا میخریدیم مبادا اگر گم کرد نصفه شبی اسیر شیم.
کم کم ازش گرفتم تو روز بهش میگفتم بده به من تابهت جایزه بدم.میگرفتم بهش خوراکی میدادم تا چند وقت هرچی میخواست میگفتم اول اونو بده تا باهم بریم بیاریم.بعدچند ماه هم موقع خواب ازش گرفتم تا چتد روز نق زد منم میگفتم گم شده فردا پیدا میکنیم الان تاریکه نمیبینیم دیگه کلا یادش رفت