یه جوون که شغل داشت ماشین و خونه همه چی تموم بود سر یه بی توجهی یا سهل انگاری رفت دلم براش میسوزه غمش رو دلم سنگینی میکنه طفلکی با یه دنیا آرزو رفت زیر خاک دوروبر مزارش و میدیدم پر از جوون فوت شده حتی کوچیکتر از پسرعموم بود
نمیدونم چطور با این غم کنار بیام براش قرآن خوندم خیرات دادم فقط هی میگم هعییی حیف شد جوونمون همش تو فکرم هست تازه اضطراب اینم گرفتم که نکنه منم زحمت بچم و بکشم نتونم ثمره شو ببینم