شوهرم بچه طلاق هست وقتی چهار ماهش بوده مادرش طلاق گرفته و رفته و شوهرم و مادر بزرگش بزرگ کرده تا سن و سی و پنج سالگی بعد فوت مادر بزرگش رفته سراغ مادرش و پنج سالی هست که با اون رفت و امد داره ،منو شوعرم سه چهار ماه هست که ازدواج کردیم مادرش راضی به ازدواجمون نبود و عمه اش پشتش وایستاد اومد خاستگاری و ازدواج کردیم ،حالا دست از سر منو شوهرم برنمیداره یا وقتی من با شوعرم خوشم حسادت میکنه و حسادتشو نشون میده
عزیزم مادرشوهر منم حسود بود و هست و کلی مشکل دیگه
اول اینکه مواظب بک ار تت باش
من نداشتم نتونستم
بعدشم مادر حسود و رقابت طلب ک‌تورو هوو بدونه و…(مث مادرشوهرمن) نمیذاره روز خوش ببینی
نمیخوام دلتو ناراحت بکنم
تاپیکامو ببین..البته بعضیاشو‌گذاشته بودم حذف تاپیک و‌شاید نباشه دیگه
منتهی اگر قوی هستی و سیاست داری میتونی تحمل‌کن
اگه نمیتونی اشتباه منو نکن همین الان خودتو‌خلاص کن
ی تیر باید تو مغز این مادرشوهرا خلاص کرد:))
اگ تفنگ داشتم اینکارو میکردم
کاش میشد و‌میتونستیم
کاش میشد منم‌مادرشوهرمو بکشم
یا هم‌حداقل خودمو بکشم ازین رنج خلاص بشم..
حسوده و منم‌هوو‌میدونه
همش میچسبه ب شوهرم
شوهرم ب من و خونوادم محبت کنه حسودی میکنه و با هزارتا ترفند از ما دورش میکنه
اوایل فک‌میکردم حل شدنیه و ما همدیگه رو دوس دارم اوکی‌میشه
الان دیدم نه هم من هم شوهرم کلافه شدم
الان باردارم اگه میشد خودکشی میکردم
شوهرمم رفته خونه مادرش پرش کردن برنگشت خونم
پدرشوهر احمقم ک روانیه زنگ زد بم‌فحش داد و‌داد زد طلاقت میدم!! مگ من زن اونم ک طلاقم‌بده؟
اخرش مادرش با ترفند اینکه مادرشم کشوند سمت خودش
کاش راهی داشتم…
مهم شوهرته ،،،شما سخت نگیر درست میشه
عروسی کردیم من جدا شده بودم همسرم مجرد بود دیگه برا همون عقد و عروسی باهم بود و داریم زندگیمونو میکنیم ،ولی حرفاش عذابم میده ،شوهرم یه اخلاقی داره که زنگ نمیزنه یا تا وقتی دعوت نکرده نمیره خونشون اونم فکر میکنه من نمیزارم ،هفته پیش روک گفت اگه پیش زنت نمیتونی زنگ بزنی وقتی بیرون هستی زنگ بزن ،یا یه افریته بازی دراورده بود که من فشارم بالا بود چرا به من زنگ نمیزنی و ...تصمیم گرفتم یه بارم بگه زنگ نمیزنی بگم تو مگه در حقش مادری کردی که الانم انتظار داری این در حقت بچه گی کنه
رفتاراش مث‌مادرشوهر منه نقریبا
همش میگه پسرم از ترس این نمیاد پیشم
پسرم وابسته ی منه از این میترسه حسرت منو‌میکشه و…
من سیاست نداشتم
پیر شدم
روحم درد میکنه
من نمیتونم
نمیدونم ته این زندگیم چی میشه..الان ابرومو پیش همه فامیلاش برده مادرشوهرم و شوهرمم اخرش رف پیش مادرش!!مادرشه اخه🫠
فقط ببین سیاست داشته باش با محبت ب خودت بکش شوهرتو اشتباه منو نکن
فرض کن مادرشوعرت یه بچس ی احمقه
اهمیت نده…
۳۵ سال کدوم گوری بوده؟
الانم بره همون جا
اخرای اذر تولد شوهرمه از الان انداخته دهنش که براش تولد میگیرم ،منم حرصم میگیره که اون سی و پنج سال کجا بودی اون موقع که پسرت به محبت احتیاج داشت ،اینم بگما از پنج سالی هم که پیداش شده رفیق خوردک و گردشش بوده بهش مادری نکرده فقط از این خورده و برا خودش جمع کرده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
