حدوده ۱۵ ساله ازدواج کردم و ی دختر دارم.اما نمی تونم شوهرم رو تحمل کنم.دوست دارم خونه نباشه.در حاله ساخت و ساز ساختمانیم ی ۷.۸ روزی شبا می رفت اونجا.اینقدر خوشحال بودم.که متاسفانه ی نگهبان گرفت و شبا میاد خونه
اصلن صحبتی بینمون نیست.انگار نباشه راحت ترم.با خانوادش هم خیلی مشکل دارم.اما با خودش اصلن مشکلی ندارم اما به مرز بی تفاوتی رسیدم.ی اخلاق بدی که قبلن داشت ی اتفاقی می افتاد قهر می کرد ی هفته مثلن.یاده قهراش میفتم برای عروسی تا روزه حنابندان باهام قهر بود .تا به زور آشتی کردیم.