2777
2789
عنوان

خانمایی ‌ک یک بچه دارید

| مشاهده متن کامل بحث + 1511 بازدید | 114 پست
مریضیت ارثیه؟ متاسفم اصلا خوشی ندیدی از ازدواجت بازم خدا بزرگه و هرکس هم قسمتی داره بیچاره پسرت


انقد عاشق هم بودیم که خدا میدونه.

ولی عمر زندگیمون خیلی کوتاه بود.. پسرم که پنج ماهه بود.. اون تصادف از هم جدامون کرد..

گاهی دلم میگیره که چرا هم باباش باید از دنیا بره. هم من الان اینجوری منتظر رفتنم.. هرچند که شوهرم مثل جونش دوسش داره.. ولی بازم بعد من، خیلی بی کس میشه.. همه چی داره توو این دنیا و هیچی نداره.. کاش بچم بزرگ بود.. ترس از مُردن نداشتم..


آره بیماریم ارثیه.. مادرم هم سرطان خون داشته.. 

نمیدونم به حرفای شوهرم گوش بدم یا نه..  مدام دلداریم میده مدام میگه خوب میشی.. دو سه روزه نمیدونم با کی و کجا حرف میزنه همش تلفنی، میپرسم ازش، میگه میخوام ببرمت یه کشور دیگه میگن یه دکتر استرالیایی معروف توو ونکوور کانادا هست، خیلی ها که مشابه تو بودن درمان کرده..  من که امیدی ندارم..‌ ولی اون داره کار خودشو میکنه.. 


یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

انقد عاشق هم بودیم که خدا میدونه. ولی عمر زندگیمون خیلی کوتاه بود.. پسرم که پنج ماهه بود.. اون تصاد ...

شکرخدا وضعش خوبه بزار ببره اشکالش چیه شاید خوبم شدی

بلادور زبونم لال پسرت چی میشه خدای نکرده بعدازخودت؟ مرگ واسه همه س من شما 

منم به شوهرم از الان گفتم بعدمن جز خواهرامو یکی ازدوستای سن بالام حق نداره کسی بزرگش کنه


بازم خودت به فکربچه ت باش چون اون یه مرده بهرحال شاید دوباره بخواد زن بگیره

شکرخدا وضعش خوبه بزار ببره اشکالش چیه شاید خوبم شدی بلادور زبونم لال پسرت چی میشه خدای نکرده بعدازخ ...


نه مانعش نمیشم.. هرجا بخواد ببره منو، باهاش میرم.. چون میبینم داره از جونش مایه میذاره..

خدا نکنه عزیزم.. الهی که ۱۲۰ ساله بشی، خودت بچه دسته گلت رو بزرگ کنی..

من هیچکسو ندارم.. مادرم که من نوزاد بودم فوت کرده.. وقتی ام چهارسالم بود بابام ازدواج کرد.. من و مامان بابام باهم بودیم تا وقتی من ازدواج کردم.. اونا از ایران رفتن.. خواهر برادرم ندارم.. خانواده همسر مرحومم هستن، دو تا عمو داره.. مادربزرگ داره... مطمعنم با اونا زندگی خوبی داره.. اما خودش جونش به حامد وصله.. ثانیه ای ازش جدا نمیشه..

چند شب پیش با حامد حرف میزدم درمورد همین مسئله که اگر من نباشم و... بچم چی میشه...  بارها ازش پرسیدم اما همیشه میگه تو سلامتیت برمیگرده درمان میشی خوب میشی.. کلا جواب نمیداد.. دیشب گفتم حالا اصلا من درمان شدم؛ فکر کن به هر دلیلی از دنیا رفتم.. بگو بچم چی میشه بعد من؟ چجور نگرانش نباشم.؟  مسخره بازی درمیاره میگه تو باید خوب شی مگه دست خودته؟ من سه تا دختر میخوام برام بیاری شبیه خودت. سه تا آبجی بیاری واسه ارش، برن پز بدن داداش به این خوشگلی و کراشی دارن😅🥺

خلاصه که جوابمو نداد.. آخر شب که خوابید کنارم، داشتم گریه میکردم یواشکی، یهو فهمید دارم گریه میکنم. اشکمو پاک کرده میگه من میدونم  نگران آرش هستی.. اما تو باشی و نباشی، من هستم واسه آرش.. تنها کسی که بیشتر از تو دوسش دارم، آرشه...

حرفاش دلگرمم میکنه..  میدونم راست میگه و حرفاش برام سنده..


اما اگه من نباشم، مگه نیشه تا عمر داره تنها بمونه؟ نمیشه..  بخوادم نمی تونه.. مگه همش چند سالشه....

کاش همه چی عوض میشد

دوس داشتم سه تایی زندگی می‌کردیم.. حیف

نه مانعش نمیشم.. هرجا بخواد ببره منو، باهاش میرم.. چون میبینم داره از جونش مایه میذاره.. خدا نکنه ع ...

ممنون عزیزم

خوبه شکرخدا ٱرش تنها نیست کلا بازم خدا اخرو عاقبتمونو میدونه 

هیچی معلوم نیس واسه هیچکس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز