داستان زندگی من اینه که برای فرار از پدرم که اخلاق وحشتناک بدی داشت توی ۱۹ سالگی تن دادم ازدواج با یه ادم که ۲۲سالگی ازش جدا شدم تا برگشتم جلوی چشمم مامان جوونم سکته کرد دق مرگ شد تو پدرم ۴ سال براش شستم و پختم و کار کردم تا عمه هام براش زن گرفتن و زنش باوجود پولدار بودن بابام اوردش توی خونه ای که من توشم من دعواها شروع شدیم ماه ک از خونه رفتم و زنگم بهم نزد الانم که برگشتم همش تو اتاقم ی لقمه غذا هم نمیگه بیا بخور هیچی هم برام نمیذارن زندگیم سیاه شده ی کیسی هس برای ازدواج قبلا هم اومد خواستگاریم بخاطر شغل گفتم بعدا بیاد الانم شغلش متوسط هست اما خونه و ماشین داره خودمم پول طلاهای قبلا که ازدواج کرده بودم برام خریده بودن ی ماشین دارم و مقداری پول از فروش جهیزیه مال ازدواج قبلم دلم میخواد ازدواج کنم اما پسره میگه شاید سخت بشه بدون شغل خوب یه طرفم میگم نکنه بابام برای لجبازی بهش بگه نه بنظرتون میکه نه؟ من چیکار کنم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
نه اخه یکبار اومد بخاطر شغل بابام کنسل کرد چون بابام گفت من پول بهت نمیدم منم گفتم خب اونم که زیاد پولی نداره من چیکار کنم الان ی شغل داره اما هر از چند ماه در آمد دارع خودمم دلم مبخواد برم سررکار اما هنوز جور نشده ولی خب در حد خیلی معمول میشه جلو رفت ولی بازم استرس دارم که حتی همون پول اولیه بابام نده مثلا حلقه و..