من چند روزه ک تو ی رستوران ب عنوان وبتر کار میکنم چالش خوبیه برام چون اعتماد بنفسم پایینه و کم رو هستم باعث میسه از این حالت دربیام کلا کارمو دوست دارم ولی همکارام ی کاری کردن اشکم دراومده اول از پسراش بگم:اگه باهاشون بگو بخند نکنی و صمیمی نباشی اذیتت میکنن الکی بهت کار میدن تایم غذا ب زور غذا میدن الکی اوقات تلخی میکنن مخصوصا یکیشون دیدم اینجوری فایده نداره از حالت جدی دراومدم ی ذره دوستانه برخورد کردم یکیشون دیگه پررو شد رو سرم سوار شد 
انگاری از من خوشش اومده ی رفتاری میکنه معذبم
من ریزه میزه هستم و بی بی فیس ازم ده سال بزرگتره صدام میکنه جوجه مثلا ب عنوان شوخی و اینا من میگم خسته شدم میگه نحیفی فلان  کار ونکن بعد ب اون دختره برخورد گفت مگه من حمالم بین من و اونم بهم زد
امروز داشتم جدی حرف میزدم باهاش دیدم گفت دستاتو ببینم اخه چه کوچولو و فلان معذبم کرد بعد برگشت گفت ابروهاتو تازه برداشتی فلان گفتم ن من اصلا ابرو برنمیدارمو.. بعد هیع نگام کرد گفت چرا برداشتی گفتم چیه ارایشگری؟
بعدش دیگه شیفتم تموم شد گفتم من میرم و سر سری خدافظی کردم اصلا حالمبدشد