راستش من از شکرگزاری بیشتر نتیجه دیدم تا گلایه کردن ینی هر جقدر دلم بیشتر آروم بود تو سختی ها و به خدا سپردم بهتر شد تا اینکه گلایه کنم
بله خود امام رضا اومد خونمون خواهرم نمی تونست راه بره و حرف نمیزد گفت تو خواهر فلانی گفتم آره گفت نگران نباش خوب میشه خواهرم اولش که اومدن گفت سلام امام رضا چند روز بعدش خودم بودم خواهرم که دیدم داره راه میره مامانم اومد دید و گفت خوابت شفاش داد من کلاس سوم ابتدایی بودم
خدا همه رو دوست داره عزیزم چه شیعه چه سنی چه مسیح بی قید و شرط همه ی بنده هاشو دوس داره چون خالق همشون خودشه. معمولی ام خودمو تو قید و بند دین محدود نمیکنم ولی اعتقادات خودمو دارم اینکه خدا خیلیییی بیشتر از چیزی که تصورشو میکنیم مهربونه اینکه امام ها واقعا وجود داشتن اخه خیلیا دارن منکرش میشن یا کفر میگن
به حضرت علی چطوری توسل کردی
ببین منم آدم خوبی نبودم مدتی واقعا گناهکار بودم تا اینکه یه شب یه مطلبی دیدم که نوشته بود نماز شب خیلی خوبه تصمیم گرفتم از فردا بخونم
همون شب خواب دیدم با ی لباس کهنه رفتم یه دری رو باز کردم که حرم سبز رنگ بود (آخرین باری که خواب حرم یا امام دیدم برای بیشتر از ۱۰ سال پیشه که اون موقع به اندازه یه فرشته پاک بودم ) سریع رفتم بیرون غسل کردم و به خودم گفتم باید تمیز برم تو حرم دوباره درو باز کردم و رفتم تو دیدم نوشته حرم حضرت علی خیلی برام جالب بود چون حتی من نماز شب هم نخوندم فقط نماز های یومیه رو خون م . یه شب اتفاقی عکس حرم حضرت علی رو دیدم که دقیقا همونب بود ک خواب دیده بودم .
اما امام رضا... جوابی به من نداد
من همیشه پدر صداشون میکنم . اسمشون میاد روزم عوض میشه باور کن اغراق نیست مثلا اون روز از رادیو یهو اسمشون بیاد اون روزم یه جور دیگه میشه ،حال خودم میشم انگار دور از همه مردمم.از پارسال که ازشون معجزه دیدم اینجوری شدم شرمندم که زودتر نشناختمشون.همیشه بهشون میگم یه پدر هیچ وقت دخترشو طرد نمیکنه که ، شما بابای منی ، حضرت فاطمه هم مادر من ، منم یه بچه ناخلفم ولی خب باباجان منو از خودت دور نکن هروقت دور شدم بکش سمت خودت😭 پارسال پیاده روی اربعین نجف بودم گفتم اقا جان من قبلنم اومدم کربلا ولی این حالو دوست دارم اگه سال بعد قرار نیست اینجا بشم لطفا همینجا عمر من رو تموم کن میخوام تا ابد اینجا باشم، امسال تو دو روز خدا جور کرد و رفتیم نجف و کربلا در حالی که اصلا قرار نبود بریم، نزدیک اربعین حالم گرفته شد که مگه قرار نبود منو همونجا نگه داری و فردا زنگ زدن که بیاین با کاروان قسطی میبریم کربلا😭
