ب نظرتون پسره بفهمه ری اکشنش چیه

 فقط چون نمیتونه را بره ب این معنیه ک پشتت نیس؟چندبار تو این شرایط بودی و تجربه کردی ک بفهمی باهمین بیماریش هم چ کارا ک نمیکنه برا گل دخترش؟چرا ی ضعف میبینیش باید باافتخار راجب بابات صحبت کنی ک طرفت و خانوادشم یاد بگیرن.بمیرم برا باباها ک بچه هاشون اینجوری راجبشون حرف میزنن.اگه تو انقدر قوی هستی بخاطر باباته خیلی جاهابدون اینکه بدونی هواتو داشته ببین شرایطش پیش بیاد چ کارا ک برات نمیکنه.برا چیزی ک دست خودش نیس ناراحت نباش و ناراحتش نکن چون بفهمه فکرت اینه چندبرابر از پا میفته بزار بفهمه نقطه قوتشی.بخدا شوهر خاله من سرحال خوشتیپ ولی موقع شوهر دادن دخترش هیچ غلطی نکرد فقط دنبال قر و فر خودش. بود ن تحقیقی ن مراسم خوبی اخرشم بعد ۲سال با ی بچه برگشت.ی بابای سالم لزوما ی بابای خوب نیس

عزیزم شما باید با این خانواده رفت وامد کنید تا وصلتتون جور شه نمیشه که ازازالان نگران باشی

مورد پدرو بگو حتما 

اولش سخته ولی بعد میشه روتین 

آرزو میکنم بهترین ها برات رقم بخوره

اگر تو رو با شرایطی که داری قبول کنه ، با ارزشه، و میدونی که میتونی بهش تکیه کنی تو زندگی

وگرنه اگر جا بزنه یه خط بکش روش و به پدرت افتخار کن

من جات بودم خودم با ویلچر پدرم رو راهنمایی میکردم و میبردم سر قرار اصلا هم خجالت نمیکشیدم با اعتماد به نفس پدرتو معرفی کن بهشون و بگو که همیشه بهش افتخار میکنی اون آقا خودتو میخواد نه پدرتو اگه عکس العمل بدی نشون داد بدردت نمیخوره مگه پدرت دوست داره تو همچین شرایطی باشه خوب هر کسی یه بیماری و وضعیتی داره دیگه اتفاقا الان موقعیت خوبیه تا طرفت رو بشناسی کاش پدر منم بود حتی اگه رو تخت بود 😔

امیدوارم موفق باشی 

از خودت

بابات که معتاد نیس

خب نمیتونه راه بره

عزیزم پدرت در هر شرایطی پشتته مگه حتما باید رو پا باشه همینجوری هم مطمئن باش حامی و پناهته 

حق بده با مشکلی ک ایشون داره تمرکز نداشته باشه الان کلی دغدغه داره ۱۰۰۰برابر فکرای شمارو خودش داره همین نگرانی های شمارم داره و نمیدونه چ جور حلش کنه.هواشو داشته باش بهش قوت قلب بده بهش بگو ک باعث افتخارمی اینجوری خیلی بااعتماد بنفس بیشتری میره پیش بابای پسره چون میدونه تو خیالت از طرفش جمعه و راجبش فکر منفی نمیکنی.انشاالله همه چی اونجور ک دلت میخواد ب خوشی شکل بگیره و عاقبت بخیر بشی فقط طرف خانوادت باش و پشتشونو خالی نکن این ی نصیحته خدایی نخواسته بعدها تو زندگی ب مشکل بخوری همین بابا تکیه گاهته گلی جون انشاالله ک خوشبخت شی چون لایقشی 

احتمالا بخاطر آینده ی شما نگرانه که تمرکز نداره یکی دو جلسه باهم صحبت کنن عادی میشه ایشون هم  حتما فکر میکنه تو این شرایط کاری ازش بر نمیاد نگرانه ول شما باید بهش اعتماد به نفس بدید و بهش بگید که در هر شرایطی بهترین و قویترین فرد زندگیتونه و تا آخر عمر مدیونشید تا ایشون هم بتونه به خودش این اطمینان رو بده کم کم درست میشه 

سلام شاید نتونم درک کنم حستو ولی یجورایی می‌دونم چی‌ می‌گی، شاید بهتر بود زودتر بهش می‌گفتی حالا که گذشت بی خود غصه نخور بشین فکر کن باتوجه به شناختی که ازش داری چجوری بگی بهتره مصلما اگه مثلا یک درصد بخواد بگه چون ستون فقرات پدرت سلامت کامل نداره(که انشاءالله بدست بیارن) همچی تموم ، همون بهتر که بره دیگه برنگرده یکم خنده‌داره دیگه ، براش توضیح بده که چرا نگفتی بذار حستو بدونه و کمکت کنه :)

نه چرا بد باشه؟ به هر حال ممکنه بابات به کمک نیاز داشته باشه داداشت نهایت میره بیرون یه دور میزنه تا پدرت اینا حرفاشون رو بزنن