تقصیر خوابگاهه بخدا
فرض کنین پریروز ظهر رفتیم خوابگاه بگیریم دانشگاه فرهنگیان که باید هر طوررر شده اتاق بدن
بعد گفتن پره. وسط گرما سه ساعت منتظر موندیم بعد با کللی منت دادنم پیش کسایی که زبونمون فرق میکرد
بعد در اتاق رو باز میکردی یه متر جلوتر تخت من بود بغل سرم یخچال، کمدم نبود لباس بذارم
اینکه منو دوستم روز اول خسته و کوفته کللی وسیله رو بردیم طبقه سوم به جهنم، اینکه چون زبونمون فرق داشت و هم اتاقی هامون اعتقادی به این نداشتن که بیان به زبونی که همه بلدیم صحبت کنن هم به جهنم، جامون اونقدر بد بود کل شب یه دیقم نخوابیدیم، چون سرم کنار یخچال بود و با موزیک موتور یخچال کیف میکردیم