من با یه نفر ۱۰ ماهه که دوستم
حالا میخواد بیاد خواستگاریم
و مشکل من بیماری پدرمه بابام نمیتونه راه بره
و من تا ب حال بهش هیچی نگفتم
بارها شرایطش پیش اومده بگما
ولی نگفتم
حالا میگ بابام میخواد قبل از خواستگاری یه بار باباتو ببینه
و من عزا گرفتم
اشکام همینجوری داره میاد
حس کمبود داره
خیلی مزخرفه
از طرفی تو این ده ماه نگفتم بهش
ب نظرتون ازم ناراحت میشه؟
من چیکار کنم پر از غصم جای خوشحالی دارم فقط اشک میریزم
من نمیخاستم بابام و تو این وضع ببینن😭💔
عزیزم پدرت بیمارن قاتل ک نیستن
خجالت چی غصه چی
ایشالله مبارک بابا همزود خوب میشن
به پدرت افتخار کن .سرتو بالا بگیر .خدای نکرده بی آبرویی نکرده ک .بیماریه برای هر کسی ممکنه باشه .مگه دت خودش بوده ؟ اصلا مگه این موضوع عیب نیست
با بابات که ازدواج نمیکنه با تو ازدواج میکنه
مشکل پدرت ژنیتیکی نباشه فکر نکنم موضوع خاصی پیش بیاد
با افتخار پدرت و نشون بده
پدرت دزد یا معتاد یا ... نیست
پدرت مبتلا به بیماریه همین
وقتی خودت از الان تو این مورد ضعف داشته باشی ازش استفاده میکنن
اشتباه کردی نگفتی
مگه خلاف شرع کرده پدرتون
خوب بیماریه دیگه برای همه ممکنه پیش بیاد
اگر سر این مسئله کوچیک ترین بدرفتاری کرد باهاش کات کن که همیچین کسی اصلا آدم نیست
محکم باش و اعتماد به نفس داشته باش
پسره هم اگه حرف بی منطقی زد ولش کن بره .بابا برات تکرار نمیشه اما از اون بهتر پسر زیاد هست . از کجا معلوم خدای نکرده بالای همین پسره فردا روزی تو تصادف قطع نخاع نشه ویلچری بشه ؟ هزار بار دور ازجونش
میفهمم چی میگید
ولی حالا ک تو موقعیتش قرار گرفتم
خودمو باختم
نمیدونم چرا خاک تو سرم حس خجالت دارم
ک چرا بابای من سالم نیس
ک با پاهای خودش بتونه بره سر قرار
شما اختلال شخصیتی دارید بزرگوار
اعتماد به نفس کم و عدم بلوغ عاطفی مشکلتونه
مشاور هستم لازم بود کمکتون می کنم
