تقریبا ساعت هفت بود داشتم از آیفون خونه نگاه می کردم ببینم شوهرم از سر کار میاد یا نه که یهو دیدم چند تا پسر دارن یه دختر رو که موهای مشکی بلند داشت و سویشرت سفید پوشیده بودش از یه ماشین دزدی میکشیدن توی یه خونه که ته کوچه بود بعد یه دختر که از فامیل های صاحب همون خونه بود امد و گفت چه خبرتونه بعد اونم اومد بهشون کمک کرد که اون دختر رو ببرن ته کوچه تا برسم و برم توی کوچه دختره رو بردن توی خونه در چند تا از همسایه ها رو زدم و ....
بمونید بقیه شو الان مینویسم