امروز ۳۰مهر ۱۴۰۲ با چشم اشکی دارم مینویسم که همیشه بمونه
هرماه کلی امید،قرص،آمپول،کبودی دور ناف،خندههای الکی وقتی بچه میبینم با کلی بغض،ختم و چله و دعا و قرآن و خیرات و نذر و توسل به اماما و شهدا و....خدایا میدونم گناهکارم میدونم شاید دارم به خاطر گناهم مجازات میشم😔دیگه روشو ندارم به شوهرم بگم باز نشد تو داری اشکا و غصه های هرشبمو میبینی داری بی کسیهامو میبینی درد کشیدنامو میبینی چرا حکمتتو نشون نمیدی پس میگن حکمتی تو کارت هست اگه نمیشه دیگه از ناراحتی و اعصاب خوردی لرزش دستامو نمیتونم کنترل کنم چجوری دوباره بگم توکل به خودت وقتی ۴ساله هرماه ناامیدم میکنی منکه همیشه اول برا بقیه خواستم بعد خودم گاهی اصلا یادم رفت خودمو چقد دیگه بغضمو قورت بدم و به شوهرم بگم خدا بزرگه پناه بر خدا بسه دیگه نمیخوام امتحان بشم😭😭😭😭😭😭😭😭