ده ساله ازدواج کردم قبل از ازدواج گواهینامه گرفته بودم. بارها به شوهرم. رسوندن که چقدر دوست دارم رانندگی کننم ولی همکاری باهام نمیکرد. ماشین بهم نامیده. وقتی دخترای کوچکتر از من پشت ماشین میشینم احساس بی ارزشی میکنم.
خسیسه و نق نقو، جلو شکمش رودروایسی داره اگر غذای خوب بپزم تشکر نمیکنه ولی اگه غذا مورد علاقه اش نباشه آنقدر غر میزنم ادم دیوونه میشه.
یبار نشد وقتی آرایش میکنم یا اصلاح ازم تعریف کنه بگه قشنگ شدی... آرزو به دلم موند حرف عاشقانه بزنه .ولی دایم نق میزنه در مورد بچه، نظافت خانه، غذا
از لحاظ جنسی هم که سسسسررردد مزاج کامل و ناتوانی جنسی هم داره ولی دنبال درمان نمیره
همیشه اعتماد به نفسمو پایین میاره
امکان طلاق ندارم. یک بچه کوچیک دارم.افسرده شدم تو این زندگی