[QUOTE=314643157]شبا به حدی خونه رو منفجر میکنن که صبح جا نیست راه برم دیگه باید برسم به خونه و ناهار .تازه ی گروه ظهری دارم
عزیزم خسته نباشی
اره الان تو همچین حالی ام ولی خوابم پریده
مامانم میگه من شمارو راهی میکردم میگفتم آخ جون الان میخوابم ولی یهو به خودم میومدم میدیدم دارم با خودم میگم یعنی بچه هام دارن چیکار میکنن؟😐 کسی نزنتشون یهو فرار نکنن از مدرسه 😐😂 و همینجوری میگه فکر و خیال میکردم یهو میدیدم ساعت شده ۱۲😐
من دخترم کوچیکتر بود
همیشه قبل رفتن ازم میپرسید حالا من میرم تو چیکار می کنی
نکنه تنهایی دوباره میری زیر پتوی گرم می خوابی
منم می‌گفت نه مامان خیالت راحت همین جا می‌شینم تا تو برگردی
من خودم میبرمشون
رانندگی خواب ازسرم میپرونه 😕
منم فرستادم منتظرم چشام گرم شه
البته. شوهرم الانا سر و کله اش پیدا میشه شیفت شب بود دیشب
حالا من شوهر ودخترمو فرستادم ی فسقلی کنارم نشسته نق میزنه یکسرمیگه مانی شوکلا مانی پپه مانی صبکانه مانی .....مانی باباکجا مانی آجی کجا!یکسرحرف میزنه
من الان اون حس ناب دارم تجربه میکنم وایی پسرم و شوهرم نیستن کیف میده🙂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
