توی 12 سالگی گابریل، مادرش مرد و چون خواهر و برادرای زیادی داشت پدرش نمیتونست ازشون مراقبت کنه بخاطر همین دخترا رو فرستاد صومعه پسرا هم رفتن به یه مزرعه تا کار کنن.
گابریل تو صومعه بزرگ شد و حالا وقتش رسیده بود که تصمیم بگیره اونجا بمونه یا وارد دنیای بیرون با همه ی پستی و بلندی هاش بشه، گابریل میدونست که برای موندن در صومعه ساخته نشده پس بیرونو انتخاب کرد و از اونجا رفت .
اون رفت و تو یه خیاط خونه کار پیدا کرد اما کسل کننده بود ، چند باری که به سالن موسیقی شهر رفته بود یه فکری به ذهنش رسید ، اون جوون و زیبا بود و توجه خیلیا رو به خودش جلب میکرد پس تصمیم گرفت بره و هر شب اونجا برنامه اجرا میکنه و چون فقط دوتا اهنگ بلد بود بخونه که تو هر دو تا متن اهنگ کلمه کوکو تکرار میشد، اونجا به کوکو شنل معروف شد و همه اونو به این اسم میشناختن