2777
2789
عنوان

یه روز معمولی و کمی سخت من:)

305 بازدید | 10 پست

دیشب دیروقت برگشتم خونه 

انقدررررر خسته بودم که نتونستم ناهار امروز رو آماده کنم

نه حتی ظرفا رو بشورم 

صبح بعد رفتن هم همسر و پسرم

دخترمو بیدار کردم که بذارمش مهد 

خونه ترکیده بود!

رفتم دستشویی و دیدم بله لک بینی پریودمم استارت خورده:/

همسرم پیام داد که دست به خونه نزن خودم برگشتم کارا رو میکنم

اما من واقعا خونه رو مخم بود

دخترمو گذاشتم مهد و اومدم شرکت 

کارای سمت صبحم رو تموم کردم و آماده میشدم برای جلسه که دیدم عع جلسه کنسل شد

مرخصی یه ساعته رد کردم و برگشتم خونه و ظرفا رو شستم و همه جا رو مرتب کردم و حبوبات برای آش خیس کردم واسه شام😁

به همسرم پیام دادم که کارا رو کردم شما فقط ناهار بخرید برا خودتون

برگشتم شرکت و بقیه کارامو کردم 

همسرم زنگ زد و گفت برات ساندویچ میارم دم شرکت🤌🏻😎

هیچی دیگه الان نشستم که بیاره

بخورم برم تو جلسه و کارای قرارداد با کارفرما 



شاید بگید خب که چی اینجا نوشتی؟خواستم اینجا بنویسم که یادم بمونه زندگی همینه!سخت و آسونش باهم پیش میاد 

قرار نیست همیشه گل و بلبل باشه اما هزاربار خداروشکر❤️

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگی‌مو کامل نمی‌دونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچه‌هاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)

افرین

روی صحبتم با استارتر هست نه شما دوست عزیز ..وقتی با هم راجب چیزی موافق نیستیم و بحثی میکنیم بهت توهین نمیکنم فقط داریم بحث میکنیم قضیه رو ناموسی نکنید تو رو خدا..جنبه بحث داشته باش..انقدر واسه چیزای بی ارزش قسم خدا ندید..اسم کاربریم رو دوس داشتم این بزارم وگرنه املام خوبه خانم معلم🙂مخالف صد در صد ازدواج فامیلیم چرا؟ برای فهمیدم جوابش یه سر برو بخش اعصاب کودکاندوست عزیزی که لطف میکنی وارد تاپیک من میشی : لطفن به کلمات و لحنت خیلی توجه کن عزیزم ، درسته تاپیک زدم و نظر خواستم اما دلیل نمیشه شما به خودت اجازه استفاده از هر ( لحن و کلماتی ) رو بدی، من مسئول عقده های کسی نیستم ، پس از اونجا که هیچکدوم اعصابمون رو از سر راه نیاوردیم ،بیخیال تاپیک من بشو و برو♥️🌹❤️دوستدار اعصاب خود و دیگران

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

افرین

ممنونم عزیزم❤️❤️

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگی‌مو کامل نمی‌دونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچه‌هاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)

خیلی عالی

منم دیشب دیر خوابیدن صب با خستگی پاشدم ،الان اومدم ناهار داشتم گرم کردم خوردیم با دخترم ، دخترم گیر داده بازی ولی من واقعا نمیکشم، خونمون ترکیده حسش نیست باید جابجا شم

قدر همسرتون بدون ،همسر من غذای آماده رو نمیذارن گرم شده حداقل اومدم اماده باشه،واقعا مرد با درک نعمتیه، همیشه ما باید درکش کنیم 

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

الهی شکر که تنت سالمه.. میتونی کار کنی و شب خسته بیفتی تو رختخواب.. بگی الهی شکر و به امید فردایی بهتر و شیرین تر... اینقدر آدمها هستن که منتظرن یکی بیاد یه لیوان آب دستشون بده یا یه قاشق غذا بذاره دهنشون.. واقعا وقتی فکرش رو بکنی خیلی از سختی ها شیرینن... خدا قوت

دقیقا ،،درسته روزمرگیه ولی ی روز دلمون براش تنگ میشه 

همینه

مخصوصا وقتی یه مشکلی پیش میاد آدم دلش لک میزنه واسه زندگی عادی

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگی‌مو کامل نمی‌دونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچه‌هاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)

همین روزهای سخته که آینده رو میسازه  و خوبه که یه همراه خوب تو زندگی دارید  موفق باشید💖

ممنونم عزیزم

واقعا بابتش باید شکر کنم❤️

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگی‌مو کامل نمی‌دونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچه‌هاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)

خیلی عالی منم دیشب دیر خوابیدن صب با خستگی پاشدم ،الان اومدم ناهار داشتم گرم کردم خوردیم با دخترم ، ...

عزیزدلم❤️❤️میفهمم واقعا راحت نیست

بیخیال خونه شو و استراحت کن 

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگی‌مو کامل نمی‌دونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچه‌هاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)

الهی شکر که تنت سالمه.. میتونی کار کنی و شب خسته بیفتی تو رختخواب.. بگی الهی شکر و به امید فردایی به ...

خیلی قشنگ نوشتی خیلی خیلی😍😍👌🏻ممنونم عزیزم

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگی‌مو کامل نمی‌دونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچه‌هاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792