یه دختری تو دانشگاهمون بود خیلی داف بود و همه پسرها تو نخش بودند یه بار تو خوابگاه رفتیم در اتاقش ، یعنی یه آشغال دونی کامل بود ، سفره اشون وسط اتاق هنوز پهن بود و کلی ظرف از ظرف صبحونه و شام نشسته داخلش بود تموم اتاق پر از رخت و کثیفی بود ! ملافه هاشون چرک و کثیف! یعنی اصلا ترسیدم برم داخل اتاقش مبادا یه مریضی بگیرم!