خواستم جواب اون تاپیکتو بدم دیدم قفله عزیزم،میدونم فشار روحی روته میدونم حتی اگر زبونی بگی بازم عاشق دختراتی،میدونم روحت زخمیه ولی باور کن با انتقام گرفتن از دخترات و قلب خودت ،نه مادرت مجازات میشه نه خونواده شوهرت،تو اگه مادر خوبی نداشتی سعی کن خودت مادر خوبی باشی از الان،با دخترت حرف بزن بگو من معذرت میخوام اگه دلتو شکستم اگه ی وقتی بد میشم چون قبلا اذیت شدم و خسته ست مغزم ولی عاشقتم،بگو تو دیگه بزرگ شدی باید همدم من باشی نباید با مامانت لجبازی کنی،بگو تو امید زندگی منی،حرفای قشنگ بهش بزن بگو هر وقت دیدی من حالم بده عصبیم دور و برم نیا خودم آروم میشم میام سراغت،باور کن خیلی تاثیر داره این حرفا
با خودت تمرین کن،هر وقت عصبانی شدی چشماتو ببند و ازش دور شو،هیچ عکس العملی اون لحظه نشون نده
من ی وقتی واقعا آنقدر فشار رومه چشامو میبندم از دخترم دور میشم میام تو اتاق ی بالش برمیدارم میزارم جلو دهنم آنقدر داد میزنم تا یکم سبک شم،خیلی وقتا هم کنترلم از دست میدم داد میزنم جوری که میدونم صدامو بقیه میشنون بیرون از خونه
منم مث تو حالم بده خیلیییییییییییییییی بد ولی بچه ها گناه دارن تاوان ناسازگاری دنیا با ما رو پس بدن،بعدها اختلال روانی پیدا میکنن خدایی نکرده،اونموقع ما با پا به سن گذاشتن آرومتر میشیم ولی اینا سر ما داد میزنن،با کمترین حرفمون بهمون حمله میکنن،اونوقت حق اعتراض نداریم چون دستپخت خودمونه
چون ما نابودشون کردیم،دردناکه نه؟