من هیچکس رو به عنوان پشتیبان ندارم خودم پناه خونواده ام هستم همیشه میگفتم اگر هیچکس نیست شوهرم هست همه جا هوامو داره اما فهمیدم اونی که همیشه کنارمه بعد از خدا فقط خودم هستم خیلی محبت در حق خودم و خونواده ام کرده ولی با بلدوزر از روم رد شد له شدم
حدودا نه سال پیش با برادرش که شریک بود به مشکل خوردن و شدید ترین مشکلات رقم خورد و بدترین تهمت ها رو به من زدن و همچنین شوهرم من قسم خوردم که نباشم هیچوقت. حالا بعد از فوت پدرم پارسال که اومده بودن برای گردش و اجاره داده خونشون تهران اومدن خونمون برای تسلیت و یکبارم ماه پیش برای نقاشی خونشون 11 شب فقط اومدن سر زدن و رفتن
چند روز پیش که نتایج کنکور رو دادن دخترش تهران قبول شده مادرشوهرم بهش گفته و شوهرم تنهایی زنگ زده بهشون تبریک گفته و اصلا هم بهم نگفته
من تازه پریروز خواهرم که جاریم خواهر شوهرش میشه بهم گفت.به شوهرم که گفتم متوجه شدم میدونه گفتم تو چرا نگفتی گفت مگه مهمه
دیروز تو دلم گفتم زشته بالاخره دوبار اومدن خونمون ما که هر روز همدیگه رو نمیبینیم کدورتها رفع بشه بالاخره دختره تهران قبول شده درسته خوابگاه میمونه ولی کش ندم قضیه رو .، بزار یخ ها آب بشه . به شوهرم میگم بیا زنگ بزنیم دیدم من من می کنه. میگه ناراحت نشی ها ولی من اون شب زنگ زدم اگر تو هم میخوای دوباره زنگ بزنیم
قشنگ صدای خرد شدن قلبم رو شنیدم چقدر واقعا بدبختم من.