تاوان رفتنت چی بود؟ واقعا این شکستی که خوردم تو ازدواج و سرکوفتایی که میزنه بهم منو از همه چی ...
بدترین تاوان قضاوت شدنه و ارامش برام نذاشتن بخصوص خواهرام و زن داداشم و دیگری اینکه خیلی در به دری کشیدم برای اسکان اولش خوابگاه بودم بعد با یکی دخترا خونه گرفتیم از نظر روحی داااااغون شدم ی مدت سر کار نرفتم و طلا فروختم پس اندازم خرج شد نابود شدم ولی دوساله خودمو پیدا کردم
عزیزم نمیگم مستقل یا دعوا کن،خداروشکر که بچه نداری و خداروشکر میتونی کار کنز روز ب روز سعی کن بیشتر پیشرفت کنی عزیزدلم با مادرت کنار بیا سر جنگ ورداری رو روانت تاثیر میذاره متاسفانه بهتر از هرکسی این شرایط رو درک میکنم با این تفاوت که من ی بچه م داشتم ، از مادر و برادر و زن داداش و دوماد و کل اقوام حرف و کنایه شنیدم ،مادرم از خواب بیدار میشد نفرین و فحش و تهمت بود تا شب ،ن میذاشت سر کار برم ن میذاشت پدرم ی هزاری برام خرج کنه وضع مالی پدرم عالی بود ولی ن برا من و بچم ،یادم میفته بغض میکنم آخرم بلایی ب سرم اورد مجبور شدم ازدواج مجدد کنم اونمکسی که خودش موافق بود بزور شوهرم داد الانم باز بدبختم عملا زندگیم از روزی که یادمه جهنم بوده و هست 😭
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ....