این خونه برای من و مادرم بود همسرشون خانه را تعمیر کردن و طبقه دوم این خونه نشستند
خلاصه طبق بگو و مگویی که با مادر بزرگم داشتم
متوجه شدم این آقا ذهن مادرم و سید و شو داره و خانواده شو چون این آقا با خانوادش قهر هستند و این اشناهای خودش کسی باهاشون در رفت امد نیست
و مادرم خیلی تو بازه زمانی کوتاه متوجه شدم که از حالت روحی پریشون و علامت های آلزایمر و داره
سن مادرم زیاد نیست و خانوادگی چنین سابقی نداشتند