بهمن سال هزارو چهارصد متوجه شد باباش که خیلی سال پیش فوتکرده سهام داشته،حالا چه سهامی و اینا نمیدونم،به گفته خود شوهرم نزدیک سیصد تومن میشده که صد و پنجاه برای شوهرم شد،بقیش تقسیم شد بین دو تا خواهراش،این تا اینجا…
همون سال ما دنبال خونه بودیم و داشتیم خونه رو عوض میکردیم
قصد عوض کردن وسایلامم داشتم چون خیلی کهنه شده بودن
که خدا پولشو رسوند و همون صد و پنجاه رو رفتیم مبل و فرش و یه سری چیزا برای خونه خریدیم
منظورم اینه که به طور کل صد و پنجاه تومنی که به گفته شوهرم همینقدر بوده همش تموم شد
ولییییی معما اینجاس که از همون روزا به بعد شوهرم خیلی ولخرج تر شده،مثلا میگم فلان چیزو بخریم میگه اره چرا که نه بخریم
یا مثلا یه بار میگف از کجا معلوم شاید بشه در اینده سعادت اباد خونه بخریم،یا یه بار گفت تا فلان ماه صبر کن ماشین تیگو هفت میخریم،نخریدیما ولی کلا از همون روزا انتظارات مالیش بیشتر شده
ب منم نمیگه که اصن پولی داره یا نه
ولی خب خیلی شک دارم که پول زیادی براش مونده
پرسیدم چن بار ازش ولی میگه نه ندارم،
مثلا دو ماه پیش هزینه زایمان منو به راحتی داد
ولی میگه قرض کردم…چطوری میتونم بفهمم🥺شما باشین چیکار میکنید،تروخدا راه حلی چیزی…مغزم داغ کرده دیگه
هیچراهی ندارم بفهمم