سلام دوستان
من عروس دوم خانواده ای هستم که پسر اولشون سه بار ازدواج ناموفق داشته و به علت خیانت زناش ولش کردن.
یه خواهر شوهر دارم که با یک مرد پولدار ازدواج کرده و همه چیز رو در پول میبینه و شوهرم که هفت ساله ازدواج کردیم و یک بچه داریم
همسر من کارش شیفتی هست هفت ساله خانواده شوهرم با اینکه به هم نزدیک هستیم یکبار نپرسیدن تنهایی بیا خونه ما یا اصلا براشون مهم باشه
زندگی رو فقط با دختر و دامادشون پیش میبرن با اون سه تا عروس دیگه هم همینطور بودن کلا عروس رو خانواده نمیدونن
من همیشه تحت حمایت خانواده خودم هستم هر شیفت میرم خونه پدرمادرم هفت ساله
خانواده شوهرم هرجا جمع میشن با خاله ها د دایی ها و دسته جمعی رستوران و غیره میرن ولی یک تعارف به ما نمیکنن یا مهمونی میدن ولی پسر و عروس اصلا دعوت نیستن
خیلی دروغگو هستن و خودشونو مومن نشون میدن درحالیکه همه کاره هستن
مادرشوهرم پانزده روز شوهرش کربلا بود تنها بود ما نگهش داشتیم فرداش که شوهرش اومد با دخترش و دایی و خاله و بقیه رفتن رستوران....تو پارکینگ رستوران چیزی افتاد رو ماشینشون و باز اومدن سراغ شوهر من که ببره براشون درست کنه
عشق و حالشون با بقیه اس و زحمتاشون با ما
ازشون حالم بهم میخوره هیچوقت به روشون نیاوردم چقد از کاراشون تو عذابم
چیکار کنم ؟