دوستان من باکسی چند ماهه در ارتباطم قرار بود بعد محرم بیاد خواستگاری بعد ۵ شب پیش گفت به مامانم گفت جریان رو حالا نمیدونم راست گفت که گفته یانه بعد گفت داداشم بیاد میاییم خواستگاری بعد داداششم پری روز اومده هیچی نگفت دیگه بعد برای من خواستگار اومده بود چند روز پیش بعد دیشب بهم گفت چیشد خواستگارت گفتم امروز مامانش دوباره اومده ردش کردم گفتم نه بعد گفت مرسی عشقم دیگه هیچی نگفت بنظرتون چه کنم اخه من خودمم موندم
اینا برای چند روز پیش باز دیشب بهم گفت داداشم میخواد بره دیگه بار دارع گفت اگه به حرفم گوش بده نره به مادرت زنگ بزنیم بیاییم خواستگاری بعد من گفتم اگه کارش واجبه بزار بره بعد گفت کار ماهم واجبه بعد گفت اگه به حرفم گوش نده باز باید وایستیم تا سری دیگه بیاد
بنظرتون راست میگه
میگفت قبل تو میخواستم برم خواستگار دختر همسایمون میخواستم به ابجیم بگم
الان که به من رسیده میگه داداشمم