بیاید لطفا. حالم خوب نیست، میخوام برای اولین بار اینا رو بگم و به زبون بیارم😭

فقط یه جلسه رفتیم اون دکتر و دکتر بهم گفت چون خیلی دیر اومدی زمان زیادی طول میکشه تا خوب بشی 

ولی بعد از اون دیگه نبردن 

من همین جوری موندم و درس خوندم 

پدرم وضع مالی ش خوبه و میتونه همه چیز و تامین کنه اما فقط فکر میکنه که فقط باید برای خوشی خرج بشه 

اینم بگم که پدرم واقعا همه چیزو برامون تامین میکنه 

ولی از نظر محبت کمبود داشتیم 

ما ۴ تا بچه هستیم 

سه تا دختر و یه پسر 

یعنی هر کدوم انگار یه دوره محبت داشتیم اونم از بچگی تا ۶ ۷ سالگی بود 

بعد از اون دیگه میگفتن بزرگ شدی و محبتی ندیدم

هیچ وقت یادم نمیره 

من همیشه بغل بابام میخوابیدم و بابام بهم میگفت تو قلب منی و بهم میگفت ننه 🥲 ، دست بابام بزرگ بود و سرم رو میزاشتم تو دست بابام و میخوابیدم 

بابام همیشه حرفاشو بهم میگفت 

ولی بعد از به مدت همه ی اینا قطع شد و تموم شد 

الان بابام به چشمام نگاه نمیکنه سلام میدم جواب نمیده 

چون همه ش دارم میگم میخوام درس بخونم 

شبا از بابام شنیدم که داشت به مامانم میگفت این زبون ش دراز شده و همه ش درس درس میکنه 

۱۸ سالگی باید ازدواج کنه

تا اینکه خیلی خیلی ناگهانی برادرم همین تابستون که ۴ سالشه دچار لکنت شد 

اصلا برادرم خیلی خوب حرف میزد 

اینجا بود که سر پدر و مادرم به سنگ خورد و به من گفتن که بگرد تو اینترنت و یه دکتر خوب پیدا کن 

و به بهونه برادرم من رو هم بردن دکتر

همیشه پدرم عشق سفر داشت و فقط میخواست بریم سفر 

منم همیشه درس داشتم و زبان 

تا میگفتم من نمیتونم بیام و میمونم خونه یا این تایم بریم 

بابام سریع عصبی میشد با کل خانواده سنگین رفتار میکرد و سر مادرم خالی میکرد

خلاصه همیشه وقتی بابام حالش خوب نباشه ، با ما عصبی و سنگین رفتار میکنه 

برای داداشم خیلی گریه کردم و کلی با خدا حرف زدم و گفتم چرا خدا یه درد رو دوباره تکرار میکنی و اون بچه گناهی نداره  حق ش این نیست

ولی الان خداروشکر خیلی بهتر شده و فقط در روز حدود ۱۵ بار لکنت میکنه یا کمتر 

ولی این دکتر بردنم گهگاهی بود 

چون تابستون بود و بابام همه ش میگفت که باید بریم مسافرت و بین وقت دکتر فاصله میوفتاد 

یه سری بابام اینا ساعت ۲ رسیدن خونه و من خواب بودم 

و چون تو حالت خواب آلودگی بهم سلام و خوش آمد نگفتم ناراحت بود و گفته بود که لیاقت نداره و دیگه دکتر نمیبرمش 

و دو سه جلسه منو نبردن 

و تا اینکه خودم آنلاین گرفتم 

الانم دو سه جلسه س که بابام وقت نمیگیره 

الانم مامانم اومده بهم گفته وقتی تغییری نمیکنی پس چرا میری😔😔

با اینکه هزینه جلسه من انگاری پول دو سه تا اسباب بازی هست که برای داداشم میگیرن

حتی بابام مشکل مالی نداره 

اگر الان بگی بلند شو بریم سرعین سریع میره 

یا وقتی حرف پول کتاب خریدن و کلاس رفتن من میشه 

میگن پولش زیاده و سرم غر میزنن 

بخاطر همین من همیشه به فکر این بودم که بگردم پی دی اف کتاب رو پیدا کنم و از اینترنت نمونه سوال پیدا کنم و درس بخونم 

حتی رفتم بورسیه قلم چی شدم که پول ندم

چون میدونم اگر پول بدن سرم منت میزارن 

حتی وقتی داشتم برای نمونه دولتی میخوندم بابام خبر نداشت که من رفتم ازمون ثبت نام کردم 

وقتی جواب ها اومد فهمید قبول شدم 

شب جواب نتایج خیلی خوشحال بودم 

و انتظار داشتم بوسم کنه یا بهم بگه آفرین ولی ..😔

حتی هیچ هزینه ای نکردم 

ولی الان که دبیرستانم و نیاز به کتاب اینا دارم 

حتی نمیتونم به پدرم بگم 

همه ش دارم به مامانم میگم و خودمم دنبال پی دی اف و آموزش رایگان ولی پیدا نمیشه

فقط امیدوارم که بتونم کنکور قبول بشم و بابام به ازدواج م گیر نده و بتونم تو این راه تحمل کنم 

میدونم قراره کلی حرف و سرکوفت بشنوم ولی باید بتونم 

عزیزم الان خوب شدید؟

پسرتون رو میبرید دکتر؟

ممنونم که وقت گذاشتید 

خیلی سخته واقعا سخته

ولی حس میکنم دیگه پوست کلفت شدم!

اها خب خداروشکر 

دانشگاه رفتید چه رشته بودید ؟

براتون سخت بود ، چون من همه ش دارم به دوران دانشگاه فکر میکنم

انشالا پسرتون خوب میشه ، دعا میکنم 

بله کم و زیاد میشه وای خواهش می‌کنم رها نکنید 

برادر منم خیلی کم شده ولی بالا و پایین داره